چکیده
مستشرقان قائل هستند که پیامبر، همة معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع گرفته است: بخشی از آن را از همان محدودة جغرافیایی و زندگی اجتماعی و دینی و فرهنگی جزیرة عرب مثل رفتار اعراب جاهلی، اشعار امیة بن ابی الصلت و عقاید حنفأ، و بخش دیگر را از مصادر شفاهی و کتابهایی که از یهودیت و مسیحیت و عقاید و آداب و سنن دیگر ملتها به دست پیامبر رسیده بود، و از آنها به «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی» یاد میکنند.
اساسیترین اشکالی که در تحقیقات و بررسیهای مستشرقان وجود دارد، نگرش غیر عقلانی همراه تعصب به قرآن و اسلام است؛ از این رو، هیچ یک از اشکالات آنها راههای صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و در هیچ مورد، مستندی تاریخی که بتواند مدعایشان را اثبات کند، ارائه نکردهاند. به جرأت میتوان گفت که بیشتر ادلة آنها چیزی جز خیالپردازی و توجیه آنچه خود اعتقاد دارند نیست. آنان، جریان نامسلم تاریخی با پیش فرضهای خود باز سازی میکنند و آنرا به هزاران شاهد قطعی و مسلم تاریخی را ترجیح میدهند.
بررسی اسلام در غرب، برای نخستین بار جهت اهداف تبشیری37 در قرن دوازدهم، مصادف با شروع جنگهای صلیبی آغاز شد. جنگهای صلیبی و فعالیت علمی راهبان (همچون ترجمه قرآن و دیگر متون اسلامی و نقد آنها) اقدامهای تهاجمی مسیحیت، ضد تمدن اسلامی به شمار میرفت (سی مارتین، 1377 : 20). قرآن، نخستین بار در سالهای 1141 تا 1143 به همت پطرس واجب التکریم(Peter the Venerable) رئیس راهبان فرقة کلونی(Cluny) به لاتینی ترجمه شد. او در پوشش بازدید از صومعههای کلونی، در همان سالها سفری به اسپانیا انجام داد و در این سفر با همکاری «Raymond The Tolede» رئیس اسقفها، گروهی را تحت هدایت یک انگلیسی به نام «ketton Robert» و به معاونت یک دالمات به نام «Hermann» تشکیل داد. این دو کشیش به طور عمده، کار خود را به ابراز عقیده دربارة بعضی از آیات و تفسیر نکات حساس منحصر کردند و در واقع، کار ترجمه را شخصی موسوم به «Peter The Tolede» انجام داد که احتمالاً به اسلام هم ایمان آورده بود؛ البته این شخص به زبان لاتینی کمتر از عربی آشنایی داشت و بدین جهت، پطرس ارجمند، معاونی را در اختیار او گذاشت که نام او هم «Peter» بود. این معاون مأموریت داشت که از نظر اسلوب ترجمه، او را یاری کند (رژی بلاشر ،1374 : 293). مجموعة تحقیقات و بررسیهایی که این چند نفر عهده دار انجام آن بودند، بعد به مجموعة کلونیایی موسوم شد.
پیتر در نامههایی به رهبران نخستین جنگ صلیبی، این نکته را روشن کرد که هدف او از این فعالیت، تبلیغ مسیحیت بوده است و مسیحیت میتواند و باید بر اسلام چیره شود (سی مارتین، 1377 : 22).
چنانکه از گفتة خود پیتر روشن میشود، هدف او از ترجمة قرآن و متون اسلامی، تضعیف اسلام و روحیة مسلمانان و تقویت مسیحیت بوده است و همین امر باعث شد تا مترجمان نتوانند ترجمة صحیحی را از قرآن ارائه دهند. این ترجمه، همراه تعلیقاتی مختلط با ترجمة قرآن بود؛ به طوریکه با معانی قرآن تطبیق نمیکرد. آنها در قرآن دخل و تصرف کرده بودند و این امر، سبب از بین رفتن قراین و تغییر احکام شده بود. این اثر، نه ترجمة لفظی از قرآن بود و نه ترجمه به معنا و ظاهراً ابتدا قرآن را تحریف کرده بودند، بعد هم آن را نقد و تعلیق زده بودند (رژی بلاشر ،1374 : 293، سالم الحاج، 2002 : 1/258). با وجود این، مسیحیت، پنج قرن چه مستقیم و چه غیر مستقیم در مشاجرههای حاد و بیهودهاش ضد اسلام از این کتاب استفاده میکرد؛ البته پوشیده نماند که در این میان، بعضی از مسیحیان در اواخر قرن دوازدهم، دیدگاه متفاوتی دربارة اسلام یافتند و علت آن این بود که در اروپا در اواخر سدههای میانی، مجموعهای از آثار شیخ رئیس ابو علی سینا (آوسینا مسلمان مشایی) ترجمه و رایج شد. این دیدگاه، به طور کامل بر خلاف دیدگاه هتاکانه و عوامانه دربارة محمد9 و اعمال دینی مسلمانان، به جهان معاصر مسلمان چونان تمدنی سرشار از عالمان و فیلسوفان مینگریستند (سی مارتین، 1377 : 21).
با ورود اروپا به دوران اصلاحات و تغییرات عمیق دینی، سیاسی و روشنفکری در قرن شانزدهم، نحوة شناخت و بررسی اسلام هم از آن متأثر شد. در اواخر قرن شانزدهم، تتبع اصیل و جدیدی دربارة اسلام آغاز شد. تدریس زبان عربی در دانشگاه لیدین هلند و کمبریج و آکسفورد انگلستان رواج یافت. کار محققان ادبیات عرب این دانشگاهها نخستین تحقیق بی غرضانه و جدی اروپائیان در حوزة نصوص اسلامی به شمار میرفت.
از نتایج مهم تغییر دین در دوران روشنگری، علاقه جدی به زندگی و پیام حضرت محمد9 بود. در قرن هیجدهم، برخی محققان مسیحی، حضرت محمد9 را مبلغ دینی میدانستند که طبیعیتر و عقلانیتر از مسیحیت بود. آن حضرت به استدلال بعضی، فرستادة الاهی برای کمک به مسیحیت در پرهیز از اشتباهاتش بود و این خلاف نظر قرن هشتم به بعد بود که اسلام را تحقق یکی از پیشگوییهای کتاب مکاشفات یوحنا و کیفر الاهی برای مجازات مسیحیان بر اثر سهل انگاری و انحراف از عقاید و اعمال دینیشان میدانستند (همان).
در قرن نوزدهم، دوباره در غرب دلمشغولیهایی ضد اسلام ایجاد شد. ویلیام مویر در کتاب خود، زندگی محمد، اثبات کرد که رستگاری، شامل مسلمانان نمیشود؛ زیرا آنان مسیح را در جایگاه ناجی خود نمیپذیرند. به ادعای او، اسلام اندیشهها و عبارات درونی خود را از مسیحیت گرفته بود (همان).
در قرن بیستم، بررسی اسلام به صورت رشتهای مستقل همچون دیگر رشتههای جدید دانشگاهی پدیدار شد. در این قرن نیز عدهای از مستشرقان، به اسلام و قرآن با دید منصفانه مینگریستند و حتی بعضی از آنها به اسلام هم گرویدند؛ اما در مقابل، جمع فراوانی با همان دیدگاههای مغرضانة قرن دوازدهم، بر قرآن و اسلام، انتقادهایی را وارد میآوردند.
از مهمترین و اساسیترین انتقادهای مستشرقان به اسلام میتوان به موضع آنها در مقابل وحیانی بودن قرآن اشاره کرد؛ موضعی که به طور کامل با اصول علمی و روش پژوهش منافات دارد و بیشتر به تعصبات بی اساس مبتنی است؛ موضعی که میگوید: قرآن وحی یا معجزه نیست؛ بلکه ساخت بشر است و محمد آن را تألیف کرده و پنداشته که آن وحی و از سوی خداوند است؛ بدین سبب، فراوان کوشیدهاند که برای قرآن مصادر غیر الاهی را اثبات کنند؛ البته باید به یاد داشت که قبل از مستشرقان، مشرکان نیز از این اتهامهای بی دلیل به پیامبر بسته بودند که قرآن به بعضی از آنها اشاره کرده و پاسخ داده است؛ برای مثال «و یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الاولین»(انعام : 25). «و قال الذین کفروا ان هذا الاافک افتراه و اعانه علیه قوم آخرون»(فرقان : 4). «و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین»( نحل : 103)، و از همه آنها پاسخ داده که «أفلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» (نسأ: 82).
مستشرقان قائل هستند که پیامبر، همة معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع گرفته است: بخشی از آن را از همان محدودة جغرافیایی و زندگی اجتماعی و دینی و فرهنگی جزیرة عرب، و بخش دیگر را از یهودیت و مسیحیت و عقاید و آداب و سنن دیگر ملتها، و از این رو گفتهاند: مصادر قرآنی به دو مصدر و عامل اساسی تقسیم میشوند: «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی».
عوامل اساسی مصادر قرآنی:
مصادر داخلی
1. اعمال و رفتارهای اعراب جاهلی
هاملتون گیبH.GIBB) )، مستشرق انگلیسی میگوید:
محمد مانند هر شخصیت مبتکری از یک سو از اوضاع داخلی متأثر است و از دیگر سو از عقاید و آرا و افکار حاکم زمان خویش و محیطی که در آن رشد کرده، تأثیر میپذیرد و در این تأثیرگذاری، مکه نقش ممتازی دارد و میتوان گفت که تأثیر دوران مکه بر سراسر زندگی محمد هویدا است و به تعبیر انسانی میتوان گفت: محمد پیروز شد؛ چرا که یکی از مکیها بود (سالم الحاج، 2002 : 1/268 به نقل از کتاب 27(Mohamedanisme,p..
2. اشعار أمیة بن أبی الصلت
کلمان هوار(K.HUOAR) فرانسوی میگوید:
اصلیترین مصدر قرآن کریم، اشعار أمیة بن أبی صلت است؛ چرا که میان این دو، در دعوت به توحید و وصف آخرت و نقل داستانهای پیامبران قدیم عرب، تشابه بسیاری وجود دارد و [او گمان کرده است] مسلمانان، شعر امیه را نابود کردند و خواندن آن را حرام دانستند تا برتری با قرآن باشد (همان: 270 به نقل از 125(Journal Asiatique .
پور(POWER) میگوید:
تشابهی که بین اشعار امیه و قرآن وجود دارد، دلالت میکند که پیامبر، معارفش را از او أخذ کرده؛ چرا که او بر پیامبر مقدم بوده است (همان : 270 به نقل از مقدمه دیوان أمیة بن أبی الصلت).
3. حنفأ
رنان(RENAN) میگوید:
پیش از بعثت پیامبر نیز مرد جزیرة عرب موحد بودند و هر آنچه پیامبر گفته، صرفاً مکمل و در امتداد عقاید اعراب قبل از بعثت است (همان: 227).
مصادر خارجی
بلاشر(BLACHERE) میگوید:
تشابهی که در قصص قرآنی با قصص یهودی و مسیحی است، تقویت میکند که قرآن، کتاب بشری و متأثر از عوامل خارجیه باشد؛ به ویژه در سورههای مکه که کاملاً واضح است از معارف مسیحیت متأثر شده است (همان : 296).
مصادر خارجی
مصادر خارجی که مستشرقان برای قرآن تعیین کردهاند، به دو قسمت اساسی تقسیم میشود:
1. مصادر کتبی (مثلاً با مطالعة کتابهای عهد قدیم و جدید و...)؛
2. مصادر شفاهی (مثلاً ملاقات با مسیحیان و یهودیان و استفادة معارف از آنها به صورت شفاهی).
1. مصادر کتبی
سیدرسکی(SIDERSKEY) در کتاب خود، اصول اساطیر اسلامی در قرآن و در سیرة انبیأ، قصص قرآنی را به مصادر یهودی و مسیحی ارجاع داده است. او قصة آدم و نزولش از جنت و قصة ابراهیم و تلمود و قصة یوسف و قصة موسی و عیسی و داوود و سلیمان و ...را به کتابهای یهودی و مسیحی نسبت میدهد و تکتک آیاتی را که بر این قصص مشتمل است، به کتابهای «الأغداه» (Aggadaho) که به زبان عبری است و «أناجیل مسیحیت» و «تورات» ارجاع میدهد (همان: 271).
گلدزیهر(GOLDZIHER) میگوید:
مطالبی را که قرآن در مورد احوال قیامت و اهوال آن بیان میکند و آنچه که پیامبر در مورد امور اخرویه بشارت میدهد، همه مجموعههایی است از معارف و آرای دینی گذشتگان که پیامبر با ارتباط به عناصر یهودی و مسیحی و غیر این دو آنها را شناخته است و از آنها متأثر شده به نحوی که این تأثیرات به اعماق نفس او رسیده و در درون او به صورت عقایدی در آمده است و او به یقین رسیده است که اینها وحی الاهی هستند (گلدزیهر، 1992 : 6).
سپرینجر(SPRENGER) گمان میکند که کتاب مقدس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده بود و در زمان پیامبر در دسترس اعراب قرار داشت (جواد علی، 1970: 6/681).
2. مصادر شفاهی
عدهای از مستشرقان که دیده بودند از یک سو کتابهای ادیان پیشین به عربی ترجمه نشده بود و از سوی دیگر، اسناد «أمی» بودن پیامبر آنقدر قوی و محکم هستند که نمیتوانند آن را نفی کنند، گفتند پیامبر، معارف قرآنی را به صورت تعلیمات شفاهی از ادیان سابقه استفاده کرده است.
وات(M.WATT) در این باره میگوید:
پیامبر، بیسواد (أمی) بود و از کتابهای مسیحیت و یهودیت تعلیمات رسمی ندیده بود؛ اما بعید نیست که معارف این کتابها به صورت شفاهی به او رسیده باشد؛ چرا که او با بعضی از رجال یهودی و مسیحی ارتباط داشته، و با آنها مجادله و مناقشه میکرده است (سالم الحاج، 2002: 1/269 به نقل از کتاب(73 Mahomet .
تئودر نولدکهT.NOLDEKE) )در کتاب تاریخ قرآن، پس از اینکه برای قرآن مصادر خارجی در نظر میگیرد مینویسد:
پیامبر در قصص قرآنی، از معارف مسیحیت و یهودیت متأثر است که به صورت شفاهی به اعراب منتقل شده بود (همان : 1/295 به نقل از(SIDERSKY .
در نظر این گروه، چند نفر وجود داشت که پیامبر میتوانست از آنها استفاده کند:
1. ورقة بن نوفل، عموی حضرت خدیجه: گفتهاند که پیامبر، پیش از بعثت، پانزده سال کنار او زندگی کرده و به وسیلة او به تمام معارفش دست یافته است (تهامی نقرة، 1995 : 37).
2. بحیرا راهب: بعضی از مستشرقان قائل شدهاند که پیامبر با این راهب ملاقاتهایی داشته و در سفرهایش از او متأثر شده است (محمود رامیار، 1369 : 123 به بعد).
3. منشأ معارف قرآنی پیامبر بعضی از یهودیان و مسیحیانی بودند که در مکه زنگی میکردند.
تأملاتی در ایرادهای مستشرقان بر غیر وحیانی بودن قرآن
1. یکی از اشکالات اساسی که در تحقیقات و بررسیهای مستشرقان وجود دارد، نگرش غیر عقلانی همراه با تعصب به قرآن و اسلام است؛ بدین سبب هیچ یک از اشکالات آنها راههای صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و در هیچ مورد مستند تاریخی که بتواند مدعایشان را اثبات کند، ارائه نکردهاند.
هرکس تاریخ اعراب را پیش و پس از اسلام مطالعه کند، به یقین خواهد فهمید که اسلام چگونه تحول ایجاد کرد و اگر به رفتارهای مشرکان با پیامبر در آغاز دعوت به اسلام توجه کند، مییابد که آنچه را پیامبر9 بیان کرد نه تنها در جهت و ادامة افکار، عقاید و اعمال مشرکان نبود، بلکه کاملاً با همة آنها تناقض داشت. روح اسلام با هیچ یک از اعمال و کردار مشرکان سازگار نبود وهیچ یک از اعمال آنها را نمیپذیرفت و از این رو است که هیچ عملی از زمان مشرکان به اسلام منتقل نشد، مگر اینکه اصلاح شد؛ اما تشابه ظاهری بعضی از اعمال و عبادات اعراب جاهلی و عبادات اسلام هرگز بر غیر وحیانی بودن قرآن دلالت نخواهد کرد؛ چه اینکه بیشتر این اعمال میتواند منشأ الاهی داشته باشد که از طریق پیامبران سابق تشریع شده و به مرور زمان دستخوش فراموشی و تحریف شدهاند؛ همچون طواف کعبه که به احتمال قوی از زمان حضرت ابراهیم یا پیامبران پیش از او، عبادتی معمول بود؛ اما مشرکان آن را تحریف کردند؛ برای مثال، خیلیها با بدنهای لخت این عمل را انجام میدادند و به «حلة» معروف شده بودند ( طبری، 1903 : 2/170)؛ ولی اسلام اصل عمل طواف را تقریر کرد؛ اما کیفیت انجام آن را تغییر داد و به آن روح بخشید.
2. أمیة بن أبی الصلت از شاعران عرب در دوران جاهلیت و اسلام است. او را از حنفایی دانستهاند که از ظهور پیامری در زمان خودش خبر میداد و آرزو داشت که خود آن پیامبر باشد؛ اما وقتی محمد9 برانگیخته شد، از روی حسد به حضرت کفر ورزید و پیامبر وقتی شعر او را شنید، فرمود: زبانش ایمان آورده؛ ولی قلبش کفر ورزیده است ( سالم الحاج، 2002 : 1/270 به نقل از کتاب أمیة بن أبی الصلت حیاته و شعره).
چکیده
از جمله کسانی که در سدههای گذشته، به ویژه عصر حاضر به مطالعات وسیعی درباره قرآن دست زده و منشا آثار گوناگونی شدهاند، مستشرقان هستند. مستشرقان از جهت اهداف و انگیزه و در نتیجه افکار و آثار علمی در یک سطح نبوده، بلکه طیف وسیعی از غرض ورزان معاند تا محققان منصف را تشکیل میدهند.مطالعات قرآنی خاورشناسان غالبا بر اصول و ضوابطی مبتنی است که نتایج آن برای مسلمانان غیر قابل قبول میگردد.این مقاله کوششی است در ارائه اهمّ اهداف و عملکردهای مستشرقان در مطالعات قرآنی آنان، و بیانی در ضرورت آسیبشناسی آن.
واژههای کلیدی:
استشراق، مستشرق، انگیزهها، تبشیری، علمی، قرآن پژوهی، رسالت محمدی، وحی.
تعریف استشرقان و مستشرق
استشراق معادل کلمه orientalism(از ماده شرق orient)بر اعمال مستشرقان در قبال فرهنگ مشرق زمین اطلاق میشود.(حاجی میرزایی، 2/2046)به عبارت دیگر استشراق عبارت است از هر گونه مطالعه و بررسی دانشمندان مغرب زمین در خصوص میراث فکری مشرق زمین.و میراث فکری مشرق زمین آمیزهای از تاریخ، زبان، فنون، علوم و سنتهایی است که به مردمان این سرزمینها تعلق دارد (علی الصغیر، 11).با توجه به این تعریف، مستشرق عبارت از کسی است که به مطالعه میراث فرهنگی مشرق زمین پرداخته و آنچه متعلق به تاریخ، زبانها، آداب، فنون، علوم و سنتهای مردم این نواحی است، در حوزه بررسیهای او قرار میگیرد(همانجا)این مهم نیاز به ابزارهایی دارد که مهمترین آن تسلّط به زبانهای شرقی و در صدر آن زبان عربی است، لذا یکی از مستشرقان معاصر به نام«آلبرت دیتریش»معتقد است که مستشرق شخص محققی است که در صدد مطالعه و فهم (فرهنگ)مشرق زمین بر میآید، لکن به نتایج صحیحی دست پیدا نمیکند مادام که زبان ملل شرقی را به خوبی نیاموخته باشد.(نقل از همانجا، 11 با اندکی تلخیص).
2-انگیزههای مستشرقان
مستشرقان در مطالعات خاورشناسی، اهداف گوناگونی داشتهاند که از جمله میتوان به اهداف استعماری، تجاری، دینی یا تبشیری، اقتصادی و علمی اشاره کرد.(تفصیل را ر ک:حمدی، زقزوق، 88 الی 89، علی الصغیر، 15 الی 21، سباعی، 20 الی 31). در بین اهداف یاد شده، دو هدف یا انگیزه از اولویت بیشتر برخوردار است که توضیحات مختصری درباره آنها آورده میشود.
2-1-انگیزههای دینی یا تبشیری
به عقیده محققان نخستین یا مهمترین هدف مستشرقان در مطالعات شرقشناسی-به ویژه از قرن دوازدهم به بعد-هدف تبشیری بوده است(سباعی، 20، علی الصغیر، 13؛قطب، 40)این امر به قدری بدیهی است که برخی از مستشرقان از جمله ادوارد سعید(نقل از حمدی زقزوق، 86)ورودی بارت(نقل از علی الصغیر، 13)ناچار به اعتراف آن شدهاند.اساس این هدف بر دعوت به مسیحیت مبتنی است اما طریق حصول آن اقناع مسلمانان نسبت به بطلان اسلام آنهم با استفاده از زبان و فرهنگ مسلمانان است این موضوع را میتوان از طریق مطالعه کتابهای الاسلام و الغرب تالیف نورمن دانیل(م 1960)و المبشرون و المستشرقون اثر محمد البهی دریافت.(علی الصغیر، 15) 1 .ناگفته نماند که مستشرقان در این هدف خود بر این مطلب پافشاری میکنند که اسلام ترکیبی از فرهنگ جاهلی و فرهنگ برخاسته از یهودیت و نصرانیت است.(البهی، 112 به نقل از المذهب المحمدی تالیف جب)و نیز معتقدند تا آنجا که به مایههای الهی و انسانی قرآن ربط پیدا میکند، این کتاب تعلیم جدیدی سوای آنچه یهود و نصاری (1)-نیز جهت مطالعه تفصیلی این موضوع و آشنایی با هدف تبشیری مستشرقان بنگرید به کتابهای:الاستشراق و التبشیر و وصلتهما بالامبریالیة العالمیه تالیف ابراهیم خلیل احمد، التبشیر و الاستعمار فی البلاد العربیه، تالیف مصطفی خالدی و عمر فرّوخ، الاسلام فی وجه التغریب مخططات الاستشراق و التبشیر تالیف انور الجندی، الشبهات و الاخطاء الشائعة فی الفکر الاسلامی از همین مؤلف.
آورده است، ندارد.(فؤاد، 120 و 126)در این جا جهت آشنایی با این هدف مستشرقان به ذکر نمونههایی از اظهارات آنان مبادرت میشود.
-گلدزیهر:«محتوای دعوت پیامبر عربی چیزی جز آمیزهای از فرهنگ عربی با آراء و معارف دینی نبود که محمد به سبب اتصال با عناصر یهودی و مسیحی-که شدیدا و عمیقا هم از آنها متأثر شده بود-دریافت کرده بود.محمد مناسب دید که به وسیله همین حقایق که از عناصر بیگانه گرفته بود به بیداری عاطفه دینی هموطنان خود بپردازد...وی از این افکار و معارف که تا اعماق جان او ریشه دوانده بود متأثر گردید.این افکار که آن را در پرتو تأثیرات خارجی درک کرده بود به عقیدهای تبدیل گردید که قلبش بر آن شکل گرفت.در این زمان بود که از این تعالیم تعبیر به وحی الهی کرد و بعد از مدتی به یقین رسید خود وسیلهای برای این وحی است».(همو، 12 با اندکی تلخیص).
-توراندریه:«شک نیست که اصولی اساسی اسلام از دو دین بزرگ آن زمان یعنی یهودیت و مسیحیت اقتباس شده است.این حقیقتی است که اثبات آن به تلاش زیاد نیاز ندارد.(نقل از عبد الحمید، 20).
-جورج سیل:«محمد مؤلف و مبتکر اصلی قرآن است و این مطلب غیر قابل بحث و جدل است»(حمدی زقزوق، 100 به نقل از مقدمه ترجمه انگلیسی جورج سیل)
-اندرسون:«تردیدی نیست که افکار محمد با اقتباس از مصادر تلمود و دیگر کتب اساطیری یهود و نیز مصادر مسیحی عرضه شد.(نقل از عبد الحمید، 20 و 21).
برخی از مستشرقان فراتر از دعاوی ذکر شده این مطلب را هم اضافه کردهاند که:
«در عین حال شناخت محمد از کتاب مقدس شناختی سطحی بود، لذا موجب برداشتهای ناقص او در طرح عقایدش گردید.(عبد الحمید، 20 به نقل از نیکلسون) این مستشرق همچنین به وامداری محمد(ص)از معلمان مسیحی خود که در کودکی انجیل به او آموختند و او را با سرگذشتهای اصحاب کهف، اسکندر و...آشنا کردند اشاره کرده و مینویسد:«محمد در ایام اقامت خود در مکه روزی دو نوبت نماز میخواند اما در مدینه مانند یهودیان روزی سه نوبت به نماز میایستاد.البته پارهای از مسیحیان نیز روزی پنج نوبت نماز میگزاردند.محمد به تقلید از یهودیان که روز شنبه را برای عبادت خود تعطیل میکردند، روز جمعه را برای این کار معین ساخت.»(نقل از عبد الحمید، 20 و 21) 1
(1)-نمونههای دیگر این اتهامات را بنگرید در کتابهای:من افتراءات المستشرقین علی الاصول العقدیه فی الاسلام تالیف عبد المنعم فؤاد، المستشرقون فی الاسلام تالیف محمد قطب، المستشرقون و الدراسات القرآنیه تالیف محمد حسین علی الصغیر و الاسلام و الغرب تالیف سمیر سلیمان بر حسب مواضع و فهرستهای این کتب.اما در نقد مطالبی که از قول مستشرقان در خصوص محتوی قرآن گذشت میتوان گفت:اگر فرض کنیم به پندار خاورشناسان قرآن از دو نوع مطالب تشکیل شده که بخشی برخاسته از فرهنگ اعراب و بخشی با اثرپذیری از فرهنگ یهودیت و نصرانیت است،
اوّلا:چگونه میتوان قرآن را برخاسته از نظام فرهنگی عرب دانست با آنکه در بسیاری از آیات و سورههای قرآن فرهنگ و عقاید اعراب به نقد کشیده و از سوی قرآن بر بسیاری از عقاید و آداب و رسوم اعراب جاهلی خط بطلان کشیده شده است.(تفصل را ر ک.معرفت، 110 الی 242:القرآن و ثقافات عصره، ایازی، قرآن و فرهنگ زمانه)
ثانیا:درباره اثرپذیری قرآن از تورات و انجیل باید سؤال کرد که با توجه به آنکه رسول خدا(ص)قسمت اعظم عمر خویش را در مکه سپری کرد و به گواه تاریخ، یهود و نصاری در این شهر پایگاهی نداشتهاند، چگونه آن حضرت با محافل یهود و نصاری ارتباط برقرار کرده و مطالبی از آنان فرا گرفته است؟ضمنا قرآن در مقابل اعتقادات یهود و نصاری چه موضعی اتخاذ کرده است؟آیا همه را پذیرفته و تصدیق و ترویج کرده یا بسیاری را تکذیب و احیانا به نقد کشیده است؟واقعیت آن است که قرآن در مقابل مطالب تورات و انجیل عصر پیامبر و به عبارت دیگر اعتقادات یهود و نصاری به دو گونه موضعگیری کرده است:-
2-2-انگیزههای علمی
از انگیزههای مهم مستشرقان در مطالعات فرهنگ ملل شرقی به طور عام و پژوهشهای اسلامی، قرآنی به طور خاص، انگیزه علمی است.گر چه تعداد مستشرقانی که با انگیزه صرفا علمی به مطالعه و تحقیق مواریث فکری مسلمانان پرداختهاند کم است، (سباعی، 24 و 32)اما در مقابل، این گروه از مستشرقان با انگیزه سالم و خردمندانه به مطالعه اسلام و قرآن پرداختهاند(علی الصغیر، 18) آنان در این جهت زبان عرب را زبانی فرهنگی و دارای ادب و فرهنگ ویژه یافتند و قرآن را در مرکز این زبان مشاهده کردند، لذا با انگیزه علمی محض به تحقیق درباره آن دست زدند و ثمرات بزرگی از تلاشهای خود را باقی گذاشتند که قابل تقدیر است(همانجا، 18)این مطالعات که به حقیقت و روش سالم در عمل نزدیکتر است(سباعی، 25)ضمنا نشان میدهد که روزگاری که غرب تنها از نظر ردّ اسلام به کتاب خدا مینگریست سپری شده است.(رامیار، 1)اما:«از آنجا که قرآن اساسیترین و مهمترین(نص از)نصوص اسلام است و اسلام یکی از سنتهای شرقی، لذا مستشرقان از همان آغاز کار استشراق، به این متن اهتمام خاص کرده و -الف)موضعگیری تصدیقی، به اعتبار آن که تورات و انجیل در اصل دو کتاب آسمانی بوده و با قرآن سرچشمه مشترک دارند.(المائده، 44 و 46، 48؛آل عمران، 3؛البقره، 4).
ب)موضعگیری تکذیبی نسبت به بسیاری از مطالب تورات و انجیل عصر پیامبر و به عبارتی افکار رائج یهود و نصاری در آن زمان، از جمله ادعای یهود در به قتل رساندن مسیح(النساء، 158)تخطئه مسیحیان در اندیشه تثلیث(المائده، 73)و اعتقاد به بنوّت عیسی(همان سوره، 72).در این اعتقادات است که قرآن مسیحیان را به مباهله دعوت کرده است(آل عمران، 61)و اساسا بخش وسیعی از آیات قرآن در سورههای البقره، آل عمران، المائده، الاحزاب و الحشر در نقد عملکرد یهود و نصاری به ویژه یهودیان-حتی در مقابل پیامبران خودشان- نازل شده است، لذا چگونه قرآن با اثرپذیری از تورات و انجیل تالیف شده است.(نیز جهت اطلاع بیشتر ر.ک به معرفت، شبهات وردود، 6 الی 109:هل للقرآن من مصادر).
آثار بسیاری درباره قرآن پژوهی ارائه دادهاند که بایستی آن را«قرآن پژوهی مستشرقین»نامید.(حاجی میرزایی، 2/2047)اما مستشرقان در زمینه قرآن مطالعات وسیعی انجام دادهاند که اهمّ محورهای آن عبارتند از:
-تالیف کتابهای خاص درباره قرآن به ویژه تاریخ قرآن(علی الصغیر، 21)و شناخت قرآن مجید و علوم قرآنی(رامیار، 1) 1
-تالیف مقالات ویژه درباره موضوعات گوناگون قرآنی 2
-جمع مخطوطات عربی، تصحیح متون اسلامی و قرآنی، ترجمه آنها به زبانهای لاتینی و اقدام به انتشار و طبع نسخههای مصحح(حمدی زقزوق، 73 الی 81) 3 -تالیف مجلات تخصصی درباره خاورشناسی و اسلامشناسی(السباعی، 37 و 38)
-تالیف دایرة المعارف بزرگ درباره اسلام و نگارش مدخلهای خاص درباره قرآن در آنها. 4
(1)-جهت اطلاع از حجم تالیفات قرآنی مستشرقین بنگرید به فهرست کتابهای علوم و معارف قرآنی چاپ شده به زبانهای لاتین در فاصله 1995-2001 م انتشارات کتاب مبین، 1380 ه.ش.تهیه و تنظیم دبیرخانه نهمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم و نیز سباعی، 34، و نیز همین کتاب ص 49 الی 33 با عنوان:بعض الکتب الخطیرة التی لها مکانة علمیه عند بعض الناس.
(2)-در این خصوص بنگرید به کتابشناسی مقالات قرآنی به زبانهای اروپایی در فاصله 2000 الی 2004 تالیف مرتضی کریمی نیا در ویژه نامه اختصاصی گلستان قرآن به شماره 190.
(3)-در این باره بنگرید به کارهای آرتور جفری در تصحیح و طبع المصاحف ابن ابی داود سجستانی و نیز مقدمتان فی علوم القرآن و نیز نک علی الصغیر، 73 تحت عنوان:التحقیق.
(4)-بنگرید به دائرة المعارف الاسلامیه که در آن مدخل مفصّلی از دو تن از مستشرقان به نامهای ا.ت ویلش (A.T.Welsh)و ج د.پیرسون(J.D.Person)در آن درج شده و اخیرا این مدخل به طور مبسوط مورد نقد قرار گرفته و با عنوان«القرآن الکریم من المنظور الاستشراقی»به قلم محمد محمد ابو لیله مصر، 1423/2002 به -تالیف دائرة المعارف خاص پیرامون قرآن کریم 1
-گردآوری معجمهای موضوعی از قرآن کریم 2
-ترجمه قرآن به زبانهای زنده اروپایی و زبانهای دیگر 3
محورهای مهم در تحقیقات قرآنی مستشرقان
از آنچه گذشت نتیجهگیری میشود که مستشرقان مطالعات گستردهای درباره قرآن انجام دادهاند، در عین حال میتوان صرف از نظر از انگیزههای آنان، اهم محورهای تحقیقاتی مستشرقان را در موارد زیر بر شمرد:
1-قرآن مولود وحی نیست و به عبارت دیگر وحی نوعی تجربه ذهنی است یا نوعی از نبوغ فکری است و یا حتی تظاهر صرع و هیستری است(الجندی، 338، -طبع رسیده است.
(1)-این دایرة المعارف دارای 5 جلد و 1000 مدخل خواهد بود.تا کنون 3 مجلد آن انتشار یافته است.نخستین مجلد آن در سال 2001 میلادی از سوی انتشارات لیدن(هلند)به طبع رسیده و جلد سوّم آن نیز در سال 2003 از طبع خارج شد.در این سه مجلد مدخل A الی O مورد نگارش قرار گرفته است.سر ویراستار این دایرة المعارف خانم دمن مک اولیف استاد دانشگاه جورج تاون آمریکاست و چهار قرآن پژوه و اسلامشناس غربی وی را در این راه یاری میکنند.(تفصیل رار.ک.کریمینیا، 30، زمانی 187).
(2)-از جمله بنگرید به تفصیل آیات القرآن الکریم از ژول لابوم فرانسوی به اهتمام محمد فؤاد عبد الباقی و نیز بنگرید به علی الصغیر، 76 تحت عنوان:الفهرسة
(3)-از قدیمیترین اقدامات مستشرقان و از بارزترین جلوههای خاورشناسی و اسلامشناسی آنان ترجمه قرآن به دو صورت کلی و جزیی بوده است که از قرن دوازدهم و به قصد مشوّه ساختن چهره اسلام از سوی ارباب کلیسا انجام گردید.(علی الصغیر، 63 و 64، عبد الحمید، 11، عسکری، 2/707)و طی قرنهای گذشته با شتاب زیاد انجام پذیرفت تفصیل را بنگرید در الجندی، 341، رادفر مدخلهای ترجمه قرآن به زبانهای گوناگون 1/515 الی 538، 1/540 الی 543 و 1/563 الی 570).
گلد زیهر، 12، علی الصغیر، 41:پدیده وحی و مستشرقان، سلیمان، 34).
2-نص قرآن منشا غیر الهی(بشری)دارد، محمد مؤلف قرآن است و به عبارت دیگر قرآن و تجربه نبوی ارتباط تنگاتنگ با هم دارند(نقل از محمد ابو لیله، 93 در نقد نظریه ویش، حمدی زقزوق، 100 به نقل از جورج سیل، الجندی، 337، حاجی میرزایی، 2/2049).
3-قرآن دارای منابع و مصادری است که اهم آنها منابع یهودی، مسیحی، مجوس، صابئی، زردشتی و...است(اکثر مستشرقان به ویژه سلیمان، 35 از قول تشارنز فوستر، ابو لیله، 103 در نقد نظریه ویش با عنوان:دعوی الانتحال من الکتب الیهود و النصاری، حمدی زقزوق، 99 الی 108 با عنوان:مصدر القرآن، الجندی، 337، حاجی میرزایی، 2/2049 با تکیه بر منابع اسلام تسدال)
4-قرآن در زمان پیامبر(ص)به طور کامل نوشته نشد و قسمتهای زیادی از آن در حافظهها باقی ماند.(بلاشر، 42 الی 45 و نیز همین کتاب 30 و 31، محمد ابو لیله، 143 در نقد نظریه ویش، نولدکه، 240).
5-پیامبر(ص)نظارتی بر جمع و تدوین قرآن نداشت و اساسا نیاز و رسالتی در این جهت احساس نکرد.(بلاشر، 42 الی 45).
6-متن کنونی قرآن حاصل تلاش گروه خاصی از کاتبان وحی در دوره عثمان و ناظر بر منافع آنهاست.(همان، 75 الی 77).
7-تقسیمات قرآن به آیه، سوره، حزب و جزء، به خاطر تسهیل در عمل (خواندن قرآن)بوده و بعدها صورت پذیرفته است.(الجندی، 339 به نقل از لویس جاردیه).
8-ترتیب سورههای قرآن در عهد پیامبر(ص)به صورت فعلی نبود.اکثر مستشرقان با چنین اعتقادی، ترجمههای خود را بر اساس ترتیب زمانی سورههای قرآن انجام دادهاند، به این ترتیب نظریه توفیقی بودن ترتیب سورهها انکار میشود.
(حاجی میرزایی، 2/2049 با تکیه بر کارهای نولدکه، شوالی، بلاشر)
9-با توجه به روایات مختلف درباره جمع و تدوین قرآن، مصاحف اولیه و اختلافات آنها و نیز قراءات گوناگون قرآن، قرآن موجود خالی از تحریف نیست. (حمدی زقزوق، 108 با عنوان:صحة النص القرآنی، علی الصغیر، 21 الی 34: تاریخ القرآن، حسینی طباطبایی، 63، نولدکه و تحریف قرآن، نولدکه، 311 با عنوان:اتهامات وجهها علماء مسیحیون غربیون، و نیز همین کتاب 322 الی 336).
10-متن کنونی قرآن کتابی غیر منسجم و مشتمل بر تناقض است.(گلدزیهر، العقیدة و الشریعه، 78؛ابو خلیل، 40:تناقض القرآن به نقل از گلدزیهر و لوسیان کلیموفتش، عبد الحمید، 17 به نقل از توراندریه، فؤاد، 142 با عنوان:دعوی التناقض فی القرآن الکریم و الرد علیها»و در میان کتابهای دینی چنانکه گروههای مختلف دینی به آن معترف هستند، هیچ کتابی همچون قرآن دچار پریشانی و عدم ثبات از لحاظ نص و متن، وجود نداشته است.(گلدزیهر، گرایشهای تفسیری مسلمانان، 29، نیز نقد این دیدگاه را ر.ک.معرفت، 243 الی 310 با عنوان:موهم الاختلاف و التناقض)
11-تعبیر«امی»درباره پیامبر(ص)به معنای عدم آشنایی آن حضرت با خواندن و نوشتن نبوده است.(پارت، 2/643 الی 644 و نیز نقد این نظر را ر.ک همان مدخل، 2/645 الی 648 از قول احمد محمد شاکر).
12-در متن کنونی قرآن لغات بیگانه و غیر عربی فراوان وجود دارد، لذا قرآن معرف یک متن اصیل عربی نیست.(نقل از الجندی، 344 و نیز ر.ک جفری در لغات بیگانه در قرآن).
13-حروف مقطعه در قرآن بیمعنا و بیهودهاند.این حروف جزء قرآن نیست بلکه حروف آغازین یا نماد اسامی مؤمنانی است که در حیات پیامبر(ص) مجموعههایی شخصی از قرآن برای خود فراهم کردند و آن گاه که زید بن ثابت قرآن را گردآوری کرد، این رموز مالکان نسخههای قرآنی را در مصاحف به کار برد. (نولدکه، 303، الجندی، 339، حاجی میرزایی، 2/2049 به نقل از اسراری در باب قرآن، نظریه سیل و نیز ر.ک به طباطبایی، 173 با عنوان:حروف مقطعه از منظر خاورشناسان)
منبع:http://www.tahqiqat.blogfa.com/
مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن |
مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن دکتر محمد علی رضایی اصفهانی عضو هیئت علمی جامعة المصطفی? العالمیة محمد الله حلیم اف چکیده مستشرقان در طول تاریخ کوشیدهاند منبع قرآن را غیر وحیانی و ساخته بشر معرفی نمایند. بنابراین مبانیای اتخاذ کردهاند که آنان را به آن هدف برساند. این مقاله به نقد و بررسی بعضی از مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضهای قرآن میپردازد، مانند: بشری بودن قرآن، اخذ قرآن از مصادر یهودی و مسیحی، تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عرب جاهلی، تجربه دینی و تاریخمندی قرآن.
واژههای اصلی: تناقض، قرآن، مبانی مستشرقان. مقدمه مستشرقان مطالعات مختلفی درباره معارف، تاریخ و علوم قرآن انجام داده و آرای ویژهای ارائه نمودهاند که مبتنی بر مبانی ویژه است. در این مقاله بعضی از مبانی آنان را جمعآوری و بررسی میکنیم. مفهومشناسی الف: استشراق امروزه در دنیای غرب از خاورشناسی یا شرق شناسی با نام «استشراق» (Orientalism) یاد میشود. این واژه ابتدا به دانشجوی اهل مشرق اطلاق میگردید و در سال 1812 م در فرهنگ «آکسفورد» به معنای شرقشناسی به کار رفت (مونتگمری، وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، 181). استشراق یک اصطلاح یا مفهوم عام است که به گرایش فکری اطلاق میگردد، یعنی گروهی که در ارتباط با زندگی فرهنگی شرق، به طور عمومی، و فرهنگ اسلام و عرب، به طور ویژه، تحقیق مینمایند (عدنان محمد، وزان، الاستشراق والمستشرقون، 15). بهترین و جامعترین تعریفی که میتوان در این زمینه بیان نمود، چنین است: «مستشرقان به کسانی گفته میشود که در صدد شناخت لغات، فرهنگ، اعتقادات، آداب و رسوم، و عادات مشرق زمین هستند، خواه ملیت آنها غربی و یا غیر غربی باشد و خواه اینکه افرادی که در مشرق زمین زندگی میکنند، عرب باشند و یا غیر عرب، و خواه این که مربوط به خاور دور باشد و یا خاور نزدیک. و این اوصاف هیچ دخلی در ماهیّت استشراق ندارد. البته مسلّم است که این کار با اهداف و اغراض خاصی صورت میپذیرد» (زمانی، محمد حسن، اسلامشناسی و شرقشناسی غربیان، 49).
ب: تناقض تمام اهل لغت واژه «نَقَضَ» را از بین رفتن، از هم پاشیدن و فاسد شدن معنا کردهاند (راغب، مفردات، 527؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، 3 و 4، 363). هرگاه نسبت دو قضیه به گونهای باشد که همواره از صدق یکی، کذب دیگری و از کذب یکی، صدق دیگری لازم آید، میگوییم بین آن دو رابطه «تناقض» وجود دارد، مانند: هر انسانی حیوان است و بعضی انسانها حیوان نیستند (غرویان، محسن، آموزش منطق، 105). اگر ما صادق بودن قضیه اوّل را (هر انسانی حیوان است) اثبات کنیم، کذب بودن قضیه دوّم (بعضی انسانها حیوان نیستند) مشخص میشود. چون اگر هر انسانی حیوان باشد، نمیشود بعضی انسانها حیوان نباشند و حتماً بعضی انسانها هم حیوان هستند. اگر این دو کلام از یک انسان در یک زمان و در یک حال صادر شود، گفته میشود در کلامش تضاد و تناقض وجود دارد و اینگونه سخن گفتن از لحاظ منطق و عرف صحیح نیست و میتوان گفت که این حرف غیرمنطقی و عرفی است. هرگاه میان دو قضیه تناقض باشد، لازم است در هشت چیز اتحاد و در سه چیز اختلاف داشته باشند و گرنه متناقض نخواهد بود. امور هشتگانه عبارت است از: موضوع، محمول، زمان، مکان، قوّه و فعل، کل و جزء، شرط، اضافه، و امور سه گانه میان دو قضیه عبارت است از: کیف، کم و جهت (مظفر، محمد رضا، المنطق، 195 ـ 197). ج: تضاد و تعارض واژه «تضاد» از «ضد» گرفته شده است و در لغت به معنای مخالفت کردن با هم آمده است (معلوف، لیس، المنجد فی اللغة الاعلام، 447). تضاد الامران، یعنی یکی از این دو امر با دیگری ضد است (ابراهیم، انیس و ...، معجم الوسیط، 1، 536). تعارض در لغت به معنای مخالفت کردن با یکدیگر آمده است (همان، 2، 594). تضاد در اصطلاح به این معنا است که اگر دو قضیّه کلی دارای «موضوع» و «محمول» یکسانی باشند ولی در «کیف» مختلف باشند، میان آن دو قضیّه نسبت «تضاد» هست و به آن دو «متضاد» گفته میشود؛ مانند: «هر مجاهدی، رستگار است»؛ «هیچ مجاهدی رستگار نیست». اگر یکی از قضیّههای متضاد صادق باشد، دیگری کاذب خواهد بود و عکس آن درست نیست، مانند: «هر شیعهای مسلمان است» و «هیچ شیعهای مسلمان نیست» (روحی، ابوالفضل، منطق مقدماتی، 103). پس وقتی دو قضیّه متضاد باشند، صدق یکی از آنها مستلزم کذب دیگری است، اما کذب یکی از آنها مستلزم کذب دیگری نیست. دو قضیّه متضاد هر دو کلیهاند، زیرا بین دو جزئیه تضادی نیست. «تعارض در اصطلاح به معنای اختلاف دو حکم یا دو قضیّه با هم در صدق و کذب است. اختلاف دو استدلال که هر یک به نتیجهای نقیض نتیجه استدلال دیگری منجر گردد، مانند عقل و وهم، به حسب عقل حکم میکند به چیزی و به حسب وهم حکم کند به چیز دیگر...» (همان، 61). بنابراین واژه تناقض، تضاد و تعارض در لغت از لحاظ معنا تفاوتی با هم ندارند، اما در اصطلاح سه فرق زیر میان تناقض و تضاد وجواد دارد: اول: در تناقض دو قضیه از لحاظ کیف (موجبه یا سالبه) و کم (کلیه، جزئیه) باید با هم اختلاف داشته باشند، اما در تضاد تنها در کیف اختلاف دارند. دوم: در تناقض اگر یکی از دو قضیه صادق باشد، دیگری حتماً کاذب است و برعکس، اما در تضاد امکان ندارد هر دو قضیه صادق باشند، ولی امکان دارد هر دو کاذب باشند. سوم: تناقض بین دو امر وجودی و عدمی است، اما تضاد و تعارض بین دو امر وجودی است. پیشینه ادعای مستشرقان بر وجود تناقض در قرآن ادامه تلاش مخالفان اسلام در گذشته میباشد. به چند نمونه توجّه کنید. 1. مردی خدمت امیرمؤمنان علی? رسید و عرض کرد: من در کتاب خدا به شک افتادهام. وقتی حضرت از علت آن پرسید، گفت: چون برخی آیات یکدیگر را تکذیب میکنند. حضرت فرمود: آیات تصدیق کننده هم هستند؛ نه تکذیب کننده! مشکل تو این است که عقل ]و دانش[ مفید نداری. موارد شک خودت را بگو. وی تک تک اعتراضهای خود را برشمرد و حضرت پاسخهای لازم را داد (شیخ صدوق، کتاب التوحید، باب الردّ علی الثنویة والزنادقه، 255). 2. مردی خدمت امیرمؤمنان علی? آمد و گفت: اگر این اختلاف و تناقضاتی که در قرآن دیدم، نبود، به دین اسلام میگرویدم. حضرت فرمود: آن موارد را برشمار. وی همه را شمرد و حضرت هم به آنها پاسخ داد. وقتی شبهاتش حل شد، اسلام را پذیرفت. این حدیث از جامعترین احادیثی است که دهها شبه و حل تفصیلیاش را در خود جای داده و طبرسی آن را در بیست و هفت صفحه از کتاب احتجاج گزارش کرده است (طبرسی، الاحتجاج، 1، 358-384؛ مجلسی، بحار الانوار، 90، 98-127). 3. مردی به ابن عباس گفت: در قرآن مواردی دیدم که با یک دیگر اختلاف دارند. پرسید آیا در قرآن شک داری؟ گفت: نه، اختلاف بین آیات است. سپس موارد اختلاف را شمرد و ابن عباس پاسخ داد، مثل پرسش از این که مدت روز قیامت هزار سال است یا پنجاه هزار سال (سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، 2، 70). 4. ابن اسحاق کندی، فیلسوف عراق در نیمه قرن سوم هجری، مشغول جمعآوری آیاتی شد که به نظرش با یک دیگر متاقض مینمود. وی آنها را به صورت رساله تدوین کرد. وقتی خبر به امام حسن عسکری? رسید، حضرت به یکی از شاگردان کندی فرمود: آیا شما توان و شجاعت کافی ندارید که استادتان را از ادامه این حرکت اشتباه باز دارید؟ وی گفت: من شاگردم، چگونه میتوانم به استادم پاسخی بدهم؟! حضرت فرمود: هنگامی که با او نشست دوستانهای داشتی، از وی بپرس آیا امکان دارد روزی آورنده این قرآن بیاید و ادعا کند که من از عبارتهای آیات قرآن هدفی غیر از برداشتهای تو داشتم؟ اگر پذیرفت، بگو پس با وجود این احتمال چگونه ادعای تناقض میکنی؟ شاگرد خدمت استاد رسید و همین مطلب را مطرح کرد. کندی که این استدلال را عقلی، منطقی و متناسب با لغتشناسی میدید، شگفت زده شد و پرسید: تو در این سطح نیستی که این گونه استدلال کنی، تو را سوگند میدهم که گوینده این سخن را به من معرفی کن. وقتی او نام امام عسکری? را برد، کندی گفت: اینگونه سخنان فقط از این خاندان بر میآید. سپس آتشی افروخت و همه نوشتههایش را سوزاند (مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، 311). این گونه شبهات سبب شد دانشمندان در طول تاریخ به تدوین و تألیف آثاری خوب و ماندگار بپردازند، مانند: 1- ابی علی محمد بن مستنیر بصری (متوفی: 206 هـ . ق): وی ادیب و از اصحاب امام صادق? بود و کتابی درباره همین موضوع به ترتیب سورهها به نام «الرّد علی الملحدین فی تشابه القرآن» تألیف کرد. 2- ابن قتیبه دینوری (متوفی: 276): تأویل مشکل القرآن. 3- سید شریف رضی (متوفی: 406): حقایق التأویل فی مشابه التنزیل. 4- قاضی عبد الجبار معتزلی (ت: 415): کتاب تنزیه القرآن عن المطاعن. 5- محمد الفاتح مرزوق: دفاع الاسلام ضد مطاعن التبشیر. 6- قطب راوندی (ت: 573): فصلی از کتاب الخرایج و الجرائح. 7- ابن شهر آشوب مازندرانی (ت: 666): رسالهای در پاسخ به 1200 شبهه پیرامون قرآن. 8- جلال الدین سیوطی: کتاب الاتقان فی علوم القرآن (باب 48). 9- محمد باقر مجلسی: بحار الانوار (ج 89 ، ص 141 و ج 90، ص 98 تا 142). 10- شیخ جلیل یاسینف: اضواء علی متشابهات القرآن. 11- احمد عمران: القرآن والمسیحیة فی المیزان. وی این اثر را در پاسخ به اشکالات اسلامشناس و قرآنشناس مسیحی لبنانی یوسف حداد مؤلف کتاب «القرآن والمسیحیه» نوشت. 12- آیت الله محمد هادی معرفت: شبهات و ردود حول القرآن الکریم. 13- سید ابوالقاسم خویی: البیان فی تفسیر القرآن. کتابهایی که در زمینه اشکالات تناقضات قرآن از سوی مستشرقان نگاشته شده، عبارت است از: 1- گلدزیهر: مذاهب التفسیر الاسلامی والعقیدة والشریعة فی الاسلام. 2- یوسف درّه حدّاد (1913ـ1979): دروس القرآنیه (جلد 2)، القرآن و الکتاب، اطوار الدعوت القرآنیه (حدود سه صفحه). 3- جرجس سال: مقالة فی الاسلام (جزء سوم با عنوان «اسرار عن القرآن» به اشکالات تناقضات قرآن پرداخته است). 4- ونسینک [A.J. Wenesick]: «دائرةالمعارف الاسلامی» ضمن واژه «خطیة» و «رسول»؛ بول [Fr. Buhl]: در مقاله «صالح»؛ ماکدونالد [D.B Macdonald] در مدخل «جن» نیز بعضی از اشکالات تناقضات قرآن را مطرح کردهاند. 5- لوسیان کلیموفتش: المسلمون تحت الحکم الشّیوعی. 6-http://www.geocities.com/christianityandislam/Tanaqoodat_ alquraan.htm. 7- http://www.alkalema.net/motanaked/index.htm.
مبانی مستشرقان در مورد تناقضات قرآن مستشرقان و دانشمندان غربی صاحبنظر در مسائل قرآنی و به پیروی از آنها برخی روشن فکران مسلمان متأثر از استشراق که به بررسی قرآن پرداخته و آثاری در این زمینهها نوشتهاند و بعضی از شرقشناسان غربی مانند دکتر موریس بوکای فرانسوی، (مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، 175) جان دیوان پورت انگلیسی، (همان) و شهید دکتر ادوارد انیّلی ایتالیایی، منشأ قرآن کریم را وحی آشکار الهی دانستهاند و معتقدند قرآن توسط جبرئیل امین بر حضرت محمد? نازل شد. این گروه بعد از بررسیهای علمی فراوان وقتی به این حقیقت که مصدر قرآن وحیانی است، دست یافتهاند، از دین سابق خود ـ مسیحیت، یهودیت و ... ـ دست کشیده و دین اسلام را پذیرفته و مقالات علمی ارزندهای در این زمینه تألیف کردهاند. اسامی حدود دویست نفر از آنها در کتاب مستقلی جمعآوری و منتشر شده است (عبداللهی خوروش، حسین، اعترافات خاورشناسان). گروهی از دانشمندان قرآنپژوه غیر مسلمان مانند: پروفسور هانری کربن فرانسوی، (شایگان، داریوش، هانری کربن، 106) ایزوتسوی ژاپنی، (ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن) توماس کارلایل اسکاتلندی (توماس کارلایل، الآبطال، 83) و جرجی زیدان مسیحی (شایگان، داریوش، همان، 106) به این نتیجه رسیدهاند که معارف قرآن آن قدر عالی و منطبق با آموزههای الهی است که قطعاً یک نوع پیوند با خدا دارد و به گونهای مورد عنایت خدا بوده است و به همین خاطر سبب نجات مردم جزیرةالعرب و سعادت میلیاردها انسان مسلمان در طول تاریخ شده است. آنها نزول وحی خداوند بر حضرت محمد? و منشأ مستقیم وحیانی آیات قرآن را نپذیرفتهاند، از اینرو قرآن را کتاب آسمانی وحیانی و اسلام را آخرین دین الهی ندانسته و به آن نگرویدهاند و بر دین خود باقی ماندهاند، اما در جای جای نوشتههای خود به تجلیل از کمالات و آموزههای سعادت بخش و عقاید واقعبینانه و توصیههای حکیمانه اخلاقی قرآن و کمالات و فضائل اخلاقی حضرت محمد? و یاران آن حضرت و خدمات اسلام و مسلمانان به بشریت در طول تاریخ و نقش الهام بخش تمدن مسلمانان به غربیان و سهم مسلمانان در پایهگذاری تمدن جدید غرب پرداختهاند (زمانی، محمد حسن، مستشرقان و قرآن، 127). 1- پیامبر؛ مؤلّف قرآن به نظر عدهای از مستشرقان حضرت محمد? خود مؤلف قرآن است، اما دیگران در یاری او کوتاهی نکردهاند «جرجسیل» (G. Sale). مترجم معانی قرآن به زبان انگلیسی در مقدمه این ترجمه چنین مینویسد: «اما این موضوع که محمد در حقیقت مؤلف قرآن و مخترح اصلی آن بوده است، از موضوعات مسلّم تردیدناپذیر است. گرچه بیشتر به نظر میرسد که همکاری دیگران با وی نیز کم نبوده است. این موضوع آن قدر روشن بوده که هم وطنانش هم بر این کار وی اعتراض نکردند (الاستشراق، والخلفیة، 110، به نقل از: بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه). یکی دیگر از مستشرقان که پیامبر اکرم? را آشکارا مؤلف قرآن معرفی میکند «هرشفلد» پژوهشگر یهودی و خاورشناس انگلیسی میباشد. «هرشفلد» (Hartwig Hirsthfeld: 1845 – 1934) مینویسد: «یکی از تفاوتهایی که بین وحی مکی و مدنی وجود دارد، به تحولی مربوط میشود که در خود مؤلف قرآن پدید آمد» (هرشفلد، پژوهشهای نوین در باب تألیف و تفسیر قرآن، 102). بررسی الفـ پیامبراکرم? نمیتواند مخترع و مؤلّف قرآن کریم باشد، چون خداوند متعال با صراحت تمام میگوید: آن چه را او آورده، تنها وحی است که از سوی خداوند به او فرستاده شده است: ?وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى? (نجم/ 3 ـ 4)؛ «و از روى هوى و [هوس] سخن نمىگوید * آن (سخن) نیست جز وحىاى که (به او) وحى مىشود». از این آیه فهمیده میشود که پیامبر اکرم? از خود چیزی نمیگوید و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، بلکه همه از سوی خدا است. بررسی آیات قرآن گواهی میدهد که هرگز یک انسان ـ هر قدر هم عالم و متفکر باشد، چه رسد به انسان درس نخواندهای که در محیطی پر از جهل و خرافات پرورش یافته ـ قادر نیست چنان سخنان پر محتوایی بیاورد که بعد از قرنها الهام بخش متفکران شود و بتواند پایهای برای ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد. خداوند در این زمینه با لحن تحدید آمیز با پیامبر سخن میگوید: ?وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ? (حاقه/ 44 ـ 46)؛ «و اگر (بر فرض) برخى سخنان را به ما (به دروغ) نسبت مىداد * حتماً با دست راست (قدرتمند) او را گرفتار مىساختیم * سپس رگ قلبش را مسلماً قطع مىکردیم». بنابراین چگونه ممکن است پیامبر به چنین کار خطرناکی دست بزند؟ و چگونه باور کنیم که او بتواند چنین دروغی را به خدا نسبت دهد و خدا او را زنده بگذارد و معجزات بزرگی هم در اختیارش قرار دهد؟ علامه طباطبایی در این زمینه مینویسد: «خداوند در آیه بیست و سوم بقره فرموده است اگر میگویید که قرآن سخن محمد است و از کسی دیگر که در مشخصات زندگی مانند اوست: یتیم، درس نخوانده، در محیط تاریکی مانند جاهلیت بزرگ شده مانند این کتاب یا سورهای از سورههای آن را بیاورید. بدیهی است که بینات قرآن را تنها کلام خدا معرفی میکند» (طباطبایی، قرآن در اسلام، 111). بـ سکوت هم وطنان پیامبر? چگونه میتواند نشانه همکاری زیاد یا اصل همکاری آنان در تدوین قرآن باشد؟ به طور طبیعی شرکت دیگران در تدوین قرآن با مدعی نبوت باید سبب ناراحتی آنها بشود و علیه او اعتراض کنند؛ در حالی که قضیه برعکس است. بنابراین اعتراض نکردن آنان نشانه بطلان این مدعا ست و نشان میدهد که هیچگونه همکاری در تدوین قرآن نداشتهاند. این استدلال «جارج سیل» مثل آن است که بگویند بلند نشدن دود از کوره نشان روشن بودن آتش است! جـ این یقین برای جرج سیل از کدام منبع حاصل شد که اصل اختراع و تألیف قرآن توسط پیامبر مسلّم است؟ آیا صرف نوشتن ادعا عمل به اسلوب علمی تحقیق است که دانشمندان غربی مفتخر به ابداع آن شدهاند و مارک اسلوب نداشتن به دیگران میزنند؟ (مستشرقان و قرآن، 239).
2- کتابهای یهود، نصاری و برخی عربها؛ مصدر قرآن ادعای این که محمد? قرآن را از کتابهای گذشته گرفت و قرآن چیز جدیدی نیست (محمد ابولیله محمد؛ القرآن الکریم من منظور المستشرقین، Joseph Schacht, An Intradution to Islamic Law; Oxford 1964, 10 ff)؛ اما بعضی مستشرقان مانند ویلش این ادعا را پدیدهای جدید جلوه میدهند و برای اثبات آن از خود قرآن دلیل میآورند و مدعیاند قرآن از کتاب یهود و نصاری و از فکر عربها اخذ شده است. و مینویسند: قرآن از معلم من سخن میگوید یا از بشری که این قرآن را به او تلقین کرده است. این سخن یک فریب و نیرنگ است. حقیقت سخن این است که این قرآن، همه و یا بعضی از آن از تعلیمات بشر است. البته این برداشت از این آیه قرآن است که خداوند میفرماید: ?وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلًا *وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا? (فرقان/ 4 - 5). «و کسانى که کفر ورزیدند گفتند: «این [کتاب] نیست جز دروغى بزرگ که آن را بافته است و گروهى دیگر او را بر این (کار) یارى دادهاند.» و به یقین، (با این سخن،) ستم و باطلى را آوردند * و گفتند: «(اینها) افسانههاى پیشینیان است، در حالى که آنها را نوشته است و آن (افسانهها)، صبحگاهان و عصرگاهان [و شب هنگام] بر او دیکته مىشود.» مقصود مستشرق از آیه این است: اول: قرآن از بشری سخن میگوید که قرآن را بر محمد تلقین نمود. دوم: قرآن این مطلب را که کسانی به محمد در کتابت قرآن کمک کردند، انکار نمیکند. سوم: قرآن از افسانههای گذشته است که محمد کتابت و استنساخ آن را از عرب جاهلیت درخواست کرد و آنها صبح به او املاء میکردند و حضرت بیگاه بر مردم تلاوت میکرد. (ابو لیله، محمد محمد، همان، 103-104). این نظریه به قدری گسترده است که مستشرقان به اشکال گوناگون اقتباس قرآن را از کتابهای یهود و مسیحیت مطرح کردهاند (ر.ک. به: زمانی، مستشرقان و قرآن). بعضی از مستشرقان مانند «لوت» متعقدند پیامبر? در مورد قرآن از بیگانگان تأثیر پذیرفت، چرا که بعضی از سورهها با حروف مقطعه شروع شدهاند، مانند: «حم، طسم، الم...» و پیامبر در اینباره جز از یهودیان از کسی دیگر نمیتواند تأثیر پذیرد. به گمان وی این سورهها در مدینه نازل شدهاند و یهودیان هم در مدینه زندگی میکردند، پس پیامبر از آنها تأثیر پذیرفته است (زقزوق، محمد، الاستشراق والخلفیة الفکریة، 89). بررسی اول: هر سه مطلب استخراجی «ویلش» از آیه باطل است، چرا که آیه در مقام بیان دروغهایی است که دشمنان زمان پیامبر به آن حضرت بستهاند. دوم: آخر آیه سه مطلب را رد میکند. در واقع کافران برای آن که از زیر بار حق شانه خالی کنند، مانند همه کسانی که در طول تاریخ تصمیم به مخالفت با رهبران الهی داشتند، نخست او را به افترا و دروغگویی متهم کردند، به ویژه برای تحقیر قرآن از واژه «هذا» (این) استفاده کردند. در مرحلة بعد برای اثبات این که او به تنهایی قادر به آوردن چنین سخنانی نیست ـ آوردن چنین سخنان پرمحتوایی به قدرت علمی فراوانی نیاز دارد که آنها نمیخواستند این را بپذیرند ـ و این که این یک برنامه ریشهدار و حساب شده است، گفتند: او در این کار تنها نبود، بلکه جمعی کمکش کردهاند، و حتماً توطئهای در کار است که باید در مقابل آن ایستاد. بعضی از مفسران گفتهاند منظور از قوم آخرون (گروه دیگر) جماعتی از یهود بودند و برخی گفتهاند منظور سه نفر از اهل کتاب به نام «عداس» و «یسار» و «بر» (یا جبر) بود. به هر حال چون این قبیل مطالب در میان مشرکان مکه وجود نداشت و بخشی از آن مانند سرگذشت پیامبران پیشین نزد یهود و اهل کتاب بود، ناچار بودند در این تهمت پای اهل کتاب را نیز به میان کشند تا موج اعجاب مردم را از شنیدن این آیات فرو بنشانند. قرآن در جواب آنها فقط یک جمله میگوید: «آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و هم دروغ و باطل شدند» (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 15، 19). |
تعریف استشراق
موضوع بحث این نشست، اسلام ستیزى در غرب است و با توجه به اینکه این عنوان خیلى عام و کلى است و باید تقسیم بندى هاى لازم در مورد مسائل بحث بعمل آید، اینجانب به بخشى از آن که استشراق وعملکرد مستشرقین است فهرست وار اشاره اى مى کنم و بى تردید بررسى موضوع نیازمند فرصت بیشتر، نشستى دیگر و حتى تألیف چندین جلد کتاب است.
با اینکه مسئله استشراق به عنوان یک پدیده سیاسى - علمى با تاریخى نه چندان کوتاه، مطرح است، ولى تا کنون تعریف جامع و مانعى از آن به عمل نیامده است. بعضى ها استشراق را بررسى یک سلسله مفاهیم و مسائل متداخل مى دانند که در واقع نوعى «علم» است و موضوع آن تحقیق درباره جوامع شرقى از سوى دانشمندان غربى است. بعضى ها آن را یک روش علمى براى شناخت نوع اندیشه ها، ایدئولوژى، حتى نژادها و قومیت هاى شرقى دانسته اند... و سرانجام گفته اند که استشراق یعنى «شرق شناسی» به مفهوم عام... و مستشرقین هم افرادى هستند غربى، که درباره اندیشه و تمدن و تاریخ اسلامى و شرقى به تحقیق مى پردازند.
ولی« ادوارد سعید» اندیشمند فلسطینى الاصل امریکایى المسکن! استشراق رانوعی« ابزار براى شناخت شرق توسط غرب ، براى ادامه و استمرار سلطه استعمار و استکبار غربی» معرفى کرده است.
از این تعریف، مى توان چنین استنتاج کرد که استشراق یا شرق شناسى، یعنى اهتمام و توجه خاص به اوضاع شرق و کشف نظرها و اندیشه هاى ملل و بررسى اسرار و شرایط اقتصادى - اجتماعى و منابع طبیعى و ثروتى آن، و آگاهى از فرهنگ و تمدن قدیم و وضع فعلى و کشف نقاط قوت و ضعف ، در راستاى آماده سازى و مقدمه چینى براى سلطه استعمار غربى و حملات مذهبى تحت عنوان تبشیر مسیحیگرى است... در واقع این نوع شرق شناسى که همواره مورد اهتمام همه و یا اکثریت قاطع مستشرقین بوده، زمینه ساز اصلى براى سلطه سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى نیروهاى غربى بر کشورهاى شرقى – به ویژه اسلامى بوده است.
پس با توجه به روش کلى مستشرقین و هدف استشراق، نمى توان آن را علمى از «علوم انسانی» شمرد چون فاقد شرایط اساسى براى تحقق یافتن «صفت علمی» بودن است. با بررسى چگونگى پیدایش و تحول و تکامل مراحل استشراق و با توجه به تعدد اهداف مستشرقین - و در هر مرحله اى - و یا اقدام افرادى مختلف در این زمینه، نمى توان آن را نوعى علم در راستاى اهداف انسانى بشریت دانست.
ما اگر به تنوع افرادى که در گذشته در زمینه شرق شناسى فعالیت داشته اند توجه کنیم، خواهیم دید که آنها در تخصص ها و اهدافى که در هر مرحله اى پیگیر آن بوده اند، گونه گون و متفاوت از یکدیگر بوده اند. یعنى از روزگاران پیشین افراد گردشگر یا سیاح، مبشرین مسیحى، رجال سیاسى سلطه استکبارى، باستاشناسان ، مورخین، و نمایندگان شرکت هاى اقتصادى و سازمان هاى نظامى و امنیتى و جاسوسى و بالاخره افراد شاغل به عنوان «دیپلمات»! در مراحل مختلف، و هرکدام براى اهداف خاص خود، پیگیر مسئله شرق شناسى بوده اند و روى همین اصل، بعضى از اسلامگرایان آگاه، همه مستشرقین را« جاسوس و مزدور» غرب معرفى کرده اند که پژوهش هاى آنها فقط جنبه استعمارى داشته است .... و از سوى دیگر، بعضى از روشنفکران جهان اسلام هم «خدمات» آنان را در پژوهش هاى تاریخى و شناخت و شناسایى تمدن و فرهنگ شرق بویژه جهان اسلام، ستوده اند.
گروه اول مى گویند که هدف نهائى مستشرقین از باصطلاح پژوهش هاى خود، جز ضربه زدن به اسلام و ایجاد شک و تردید در بین مسلمانان و جلوگیرى از گرایس صاحبان عقاید و مذاهب دیگر – بویژه مسیحیان – به اسلام چیز دیگرى نبوده است و در همین راستا مى بینیم که انگیزه هاى سیاسى، اقتصادى ، مذهبى و بالاخره استعمارى این مستشرقین که در واقع مزدوران استعمار و دشمنان اسلام و مسلمانان هستند، ایجاد شبهه در اصالت نبوت پیامبر اسلام، متهم ساختن حضرت ایشان به خشونت و خونریزى است و سپس ایجاد تردید در آسمانى بودن قرآن مجید و اینکه ساخته و پرداخته خود حضرت محمد(ص) و یارانش بوده و احکام آن اقتباسى از احکام یهودیگرى و مسیحیگرى است و حتى داستان هاى انبیاء هم که در قرآن آمده، در کتاب مقدس - تورات و انجیل – هم آمده است... و همچنین «سنت» نبوى و احکام فقهى هم باز مقتبس از عادات و آداب و رسوم عرب جاهلى است و اصالت و استمراریتى براى همه زمان ها و مکان ها ندارد احادیث منقول از به حضرت محمد(ص) و یاران و اهل بیت او هم نوعى نیرنگ! براى پوشش دادن به باندبازى هاى سیاسى قبایل و سران اشراف عرب است... این نمونه هائى از اتهامات است و علاوه بر اینها اتهامات بى شمار دیگرى از این قماش نیز در اغلب کتاب هاى مستشرقین و مبشرین آمده است و متأسفانه نمونه آخر آن هم سخنرانى شرم آور جناب« بندیکت شانزدهم» پاپ فعلى مسیحیان است که گویا رهبر تبیشیر اخلاق! مسیحیگرى است، اما در واقع سخنگوى امپریالیسم غربى شده است که با نقل اهانت هاى امپراطور بیزانس در قرون وسطى، دشمنى خود و سازمان واتیکان را در قبال اسلام و مسلمانان نشان داد و متأسفانه علیرغم اعتراض همه کشورهاى اسلامى و مسلمانان سراسر جهان، حاضر به عذرخواهى از مسلمانان نشد و حتى در دیدار با سفراى کشورهاى اسلامى مقیم واتیکان هم فقط از لزوم «گفتگو با مسلمانان» سخن به میان آورد و گویا افسانه معصومیت پاپ - برخلاف نصوص کتاب مقدس که حتى براى انبیا هم خطا و اشتباه و انجام توبه نقل مى کند- این اجازه را نداد که وى از مسلمانان عذرخواهى کند... همانطور که پاپ ژان پل دوم هم پس از عذرخواهى از یهودیان در مسئله اتهام قتل حضرت مسیح توسط آنها، و تبرئه آنها از خون مسیح(ع)، علیرغم درخواست مسلمانان - از جمله اینجانب که در آن زمان در واتیکان بودم - حاضر به عذرخواهى از مسلمانان در مورد قتل عام هاى مسلمانان در جنگ هاى صلیبى که به فتواى پاپ ها انجام شد، نگردید.
بهر حال عده اى از اندیشمندان و علماى اسلامى از چگونگى روش هاى تحقیق و پژوهش مستشرقین در مسائل اسلامى – به ویژه تاریخ اسلام – به شدت انتقاد کرده و آن را استمرار عداوت و بغضاء و دشمنى «احبار و رهبان» و صهیونیسم مسیحى، براى نابودى اسلام نامیده اند. مثلاً دکتر «محمد البهی» همه پژوهش ها و آثار استشراقى را نوعى «ردیه نویسى عملى بر اسلام و براى برگرداندن مسلمانان از دین خود» مى داند و حتى انسیمکلوپدى اسلامى را که مستشرقین آن را نوشته اند و در اروپا، بارها چاپ شده است، «خطرناکترین اثر براى انحراف مسلمانان» مى نامد و مى گوید که این موسوعه یا دائره المعارف، مرجع و مأخذ بسیارى از مسلمانان شده است که متأسفانه همه تحریف ها و اشکالاتى که بطور عمد در مقالات آن هست،مورد استفاده پژوهشگران مسلمان قرار مى گیرد و البته مى دانیم که گروهى از مبشرین هم پس از آنکه از تبیشر مسلمانان و اثربخشى آن در جهان اسلام، مایوس شدند، با همکارى مستشرقین به مقا له نویسى در دائره المعارف ها و نشر اکاذیب و تحریف حقایق و چاپ هزاران کتاب و رساله و جزوه، در ردّ اسلام، به اسلام ستیزى پرداخته اند.
البته« استشراق» را در مورد« مستشرقین» هر کشور اروپایى و غربى و اهداف و انگیزه هاى آن یا توجه به اهداف سیاسى کشور خود، باید مورد ارزیابى و بررسى قرار داد، ولى براى نمونه مى توان اشاره کرد که جناب «لوئى ماسینیون» همواره درخدمت استعمار فرانسه قرار داشته و مانند یک لژیون یا افسر اطلاعاتى فرانسه، کار کرده است و یا مستشرق آمریکایى «برنارد لویس» براى مبارزه با اسلام خود را وقف اهداف صهیونیسم نمود و مدافع سرسخت ایجاد کشورى به نام اسرائیل در سرزمین فلسطینى ها بود.
مراحل استشراق
به هرحال: بعضى از پژهشگران براى استشراق چهار مرحله ترسیم کرده اند:
1. مرحله استشراق مذهبى و رابطه آن با تبشیر
2. مرحله نظامى و آثار جنگ هاى صلیبى بر استشراق
3. مرحله سیاسى – استعمارى براى استشراق
4. و مرحله چهارم ، پدیده استشراق علمى و آکادمیک؟!.
مرحله اول پس از کشف ثروت عظیم علمى مسلمانان در قرن 12 میلادى، در «اندلس» از سوى اروپائیان آغاز شد که همین آگاهى، باعث یورش مستشرقین به اندلس بویژه« قرطبه» و« اشبیلیه» گردید که به سرعت فرضیه ها و افکار و آثار علمى را از مسلمانان دریافتند و حتى به ترجمه قرآن به زبان هاى اروپایى پرداختند و سپس به بررسى احوال و اوضاع کشورهاى اسلامى و مسلمانان اقدام نمودند و همین شناخت، انگیزه اى شد که مبشران هم مستقیماً به میدان آیند و با همکارى مستشرقى به فتنه انگیزى در بین مسلمانان بپردازند و در واقع آنها براى انتقام گیرى از فتوحات مسلمانان، با هرگونه وسیله اى حتى غیر انسانى و ضداخلاقى، به اسلام ستیزى پرداختند و همین امر مقدمه آغاز« جنگ هاى صلیبی» بود.
مرحله دوم که استشراق نظامى بود با جنگ هاى صلیبى شروع مى شود که در این مرحله تبشیر نیز نقش اساسى داشت و چون سرانجام از راه استمرار جنگ نتیجه اى را پیش بینى نمى کردند به دستور پاپ انوست چهارم در 1248 م کرسی« بررسى هاى عربى – اسلامی» در دانشگاه «پاریس» تأسیس شد و سپس مجلس عالى مبشرین در 1250 م« مدرسه عالى آموزش زبان عربى و اسلام شناسی» را پى نهاد که گروهى از مستشرقین و مبشرین را براى مأموریت هاى ویژه آموزش داد و تربیت کرد.
در این دوران ضمن از بین بردن و آتش زدن کتاب هاى خطى و آثار اسلامى در اسپانیا ، به جمع آورى بعضى از آثار علمى اسلامى نیز اقدام نمودند تا از آنها استفاده کنند، ولى همچنان در سرکوب مسلمانان، به هر نحوى که مقدور بود کوشا بودند و در واقع در این مرحله همکارى همه جانبه نیروهاى نظامى با گروه هاى تبشیرى نقش ویژه اى در سلطه تدریجى استعمار غربى بر پلا د اسلامى آفریقا و گسترش اسلام ستیزى داشت.
در مرحله سوم و پس از قتل عام هاى مسلمانان در« اندلس» و «جنگ هاى صلیبی»، استشراق سیاسى آغاز مى شود... در این دوران مستشرقین و مبشرین منابع اصیل و معتبرى دراختیار داشتند و با ترجمه آنها ضمن پیشبرد هدف هاى علمى خود، به تأسیس جمعیت ها و سازمان هاى وسیع سیاسى و جاسوسى در اروپا اقدام کردند که نتیجه این مرحله، نفوذ تدریجى سیاسى - نظامى در بلاد آفریقا و آسیا بود... .
متأسفانه پدران روحانی! و سازمان هاى کلیسائى، در این مرحله نیز دربست در اختیار حاکمیت هاى غربى بودند و تا توان داشتند به اسلام ستیزى همه جانبه دامن زدند. «لورانس براون» مبشر معروف در یک سخنرانى هدف نهائى تبشیر را براى اروپائیان چنین تشریح مى کند: «اگر مسلمانان بتواند در یک امپراطورى عربى - اسلامى متحد شوند، لعنتی! براى دنیا و خطرى براى همة ما خواهند بود، اما اگر ما آنها را متفرق سازیم، در آن صورت دیگر تاثیر و ارزشى نخواهند داشت..."
از این جا مى توان علت پیدایش دولت هاى کوچک اسلامى و شرقى مستعمره شدة اروپائى ها: فرانسه، ایتالیا، انگلیس، پرتغال، آلمان و دیگران را به دست آورد. در این دوره باز تبشیر در خدمت استعمار است و به قول «جواهر لعل نهرو» - شخصیت فقید هندى - در کتاب «تاریخ جهان» نخست پدران روحانى یا کتاب مقدس وارد شدند و سپس نیروهاى نظامى غربى سرازیر گشتند. در مرحله چهارم که« استشراق علمی»یا« اسلام پژوهی»؟ شروع مى شود، باز نمى توان گفت که همه مستشرقین در پژوهش هاى خود هدف تحقیق علمى - تاریخى داشته اند، ولى مى توان پذیرفت که بعضى از آنها در بیان حقیقت صادق بوده اند و اگر دچار اشتباهى شده اند ناشى از جهل و عدم شناخت کامل از اسلام و مسلمانان و ندانستن زبان ملت هاى شرقى و اسلامى بوده است. پس بطور کلى مى توان گفت که از یک قرن پیش، استشراق علمى در همه کشورهاى غربى از جمله: فرانسه، ایتالیا، انگلستان، آلمان، اتریش، اسپانیا، هلند، روسیه و آمریکا آغاز شد و در این مرحله مستشرقین علاوه بر بررسى اوضاع گونه گون بلاد شرقى، به تحقیق و بررسى کتاب هاى خطى جمع آورى شده از جهان اسلام و شرق نیز پرداختند... و بعضى از آن کتاب ها را با تحقیق ستودنى منتشر ساختند و بقیه را هم نوعاً فهرست نویسى کرده و به کتابخانه هاى اروپائى سپردند... و بى شک به نوبه خود در معرفى اسلام و شرق گام هاى مثبتى برداشتند.
همانطور که اشاره شد گروهى از اینها در جمع آورى و نگهدارى مخطوطات و آثار تمدن اسلامى و سپس تحقیق و بررسى و نشر آنها کمال دقت و همت را به کار برده اند و حتى در مورد قرآن مجید هم نخستین فهرست الفاظ قرآن یا به اصطلاح ما «معجم المفهرس» براى قرآن و حتى سنت نبوى را، بعضى از اینها«ژول لابوم فرانسوى » انجام داده اند و بعداً - یعنى در قرن ما - عده اى از علماى اسلامى – عمدتاً مصرى - به این امر همت گماشته اند.
البته این بحث را مرحوم «مالک بن نبی» در« انتاج المستشرقین و اثره فى الفکر الاسلامى الحدیث» و دکتر« میشل جحا» در« الدراسات العربیه و الاسلامیه فى اروپا» و دیگران، بطور مشروح، مورد بحث قرار داده اند.
البته فراموش نمى کنیم که مستشرقى به نام «هانرى کربن» را که صادقانه به شناخت اسلام و تشیع پرداخت و در این راستا به کوشش هاى بى نظیرى دست زد و بارها و بارها در ایران به محضر اساتیدى چون علامه طباطبایى و استاد مطهرى و استاد سید جلال آشتیانى رسید و دهها کتاب فلسفى - عرفانى شیعه را به فرانسه ترجمه نمود و چاپ کرد و به قول مرحوم استاد علامه طباطبائى، «سرانجام هم مثل یک شیعه راستین از دنیا رفت»...
یا مستشرق دیگرى - امریکائى به نام «ریچارد میشل» - براى تحقیق درباره پدیده« اخوان المسلمین» به مصر آمد و پنج سال تمام در این زمینه و از نزدیک و درون، تحقیق کرد و محصول پژوهش خود را تحت عنوان «الاخوان المسلمون» منتشر ساخت که واقعا محققانه و کاملاً منصفانه است و خوشبختانه این کتاب را من چند سال پیش ترجمه کردم که اخیراً پس از بازبینى و ویرایش، در دو جلد و 800 صفحه آماده چاپ شده است.ویا خانم «آنا ماریاشمیل» آلمانى ، که دهها کتاب و مقاله درباره پیامبر اکرم و اسلام نوشت ومنتشر ساخت ودر واقع عاشق پیامبر اکرم و عرفان اسلامى بود...
بهرحال مى توان پس از اشاره، فهرست گونه به مراحل سه گانه استشراق که در همه مراحل هم با اسلام ستیزى و مسلمان کشى همراه بوده است، به این نکته هم اشاره کرد که اسلام ستیزى غرب در مرحله چهارم نیز علیرغم عنوان استشراق علمى، با شدت بیشتر و شکلى دیگر، همچنان ادامه یافت و دارد...
آخرین نمونه هاى آن را در فشار بر مسلمانان در همه کشورهاى اروپائى و منع آنها حتى از پوشش اسلامى و یا تضییع حقوق قانونى و انسانى آنها مى توان دید که بى تردید همه دوستان از کم و کیف آن آگاه هستند. و مهمتر از همه مسئله اسلام جنگ مقدس صلیبى «جرج بوش» یا رهبرى صهیونیسم مسیحى بود که دو سال پیش آن را مطرح ساخت و بعضى ها ساده لوحانه گفتند که اشتباه لفظى بوده است و بعد هم یا انگ مذهبى و سخنرانی« پاپ بندیکت»، استمرار یافت و عجیب آنکه به خاطر همین سخنرانى پاپ اخیرا، «مدال افتخار»! هم از دانشگاه آلمان دریافت کرد!!... البته قتل عام هاى مسلمانان صومالى، سودان، افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین هم از همین طرح اسلام ستیزى غرب سرچشمه مى گیرد.
در پایان پیشنهاد مى کنم که «مجمع علمى قم» حتماً دو موضوع را بطور مستقل مورد تحقیق و بررسى کامل قرار دهد. یکى «استشراق و مستشرقین» و دیگرى «تبشیر مسیحیگری» است، به ویژه در ایران و از زمان قاجار تاکنون... و لابد مى دانبد که فعالیت علنى آنها حتى در خیابان هاى تهران، یا پخش مجانى جزوه ها و رساله ها و انجیل، هم اکنون آغاز شده است ... البته دانشمندان عرب زبان کتاب هاى زیادى در این زمینه ها نوشته اند ولى متأسفانه به زبان فارسى من کتاب مستقل و محققانه و یا اثر ماندگارى ندیده ام. براى نمونه در مورد آثار منتشر شده به زبان عربى، مى توان به کتاب هاى زیر اشاره کرد:
- الظاهره الاستشراقیه و اثر ها على الدراسات الاسلامیه: دکتر سالم الحاج، چاپ «جزیره مالت» 1991 م
- موسوعة المستشرقین: عبدالرحمن بدوى، بیروت 1984 م
- الاستشراق: ادوارد سعید بیروت 1984 م
- المستشرقون نجیب العقیقی: در 3 جلد، دارالمعارف مصر 1964 م
- مکافحه - الاستعمار ضدالاسلام: شیخ محمد محمود الصواف، بغداد 1960 م - مناهج المستشرقین: نقره التهامى - یک جلد از این مجموعه درباره« القرآن و المستشرقون»است.
- المستشرقون و ترجمه القرآن: محمد صالح البنداق 1980 م
- الاستشراق و التبشیر: ساسى سالم الحاج، دانشگاه فاتح، لیبى 1985 م
- التبشیر و الاستعمار، مصطفى خالد و عمر فروخ، بیروت 1957 م
با تشکر از جناب آقاى دکتر محمد جواد صاحبى مدیریت محترم «مجمع علمى قم » و دوستان و همکاران ایشان در مجمع علمى ! که به اینجانب فرصت دادند این بحث را فقط بعنوان« اشاره اى به فهرست موضوع » مطرح سازم ... البته پیگیرى اصل دو موضوع پیشنهادى بسته به نظر دوستان خواهد بود .
منبع: سایت - باشگاه اندیشه
نویسنده: دکتر محمدحسن زمانی (عضو هیئت علمی مرکز جهانی علوم اسلامی)
چکیده
در این نوشتار، نخست معنای واژه «استشراق» بررسی و تعریف خاص آن ـ اسلامشناسی غیرمسلمانان ـ بیان شده و سپس تاریخچه شرقشناسی و شش مرحله آن به کاوش گذاشته شده است که از آغاز روابط سیاسی شرق و غرب و رقابت تمدنهای آنها شروع میشود و در ادامه، آشنایی غربیها با اسلام و نقدنویسی انفرادی علیه آن، ترجمه قرآن، دفاع کلیسا و جنگهای صلیبی و انتقال علوم و تمدن اسلامی به غرب به بحث گذاشته شده است. (تذکر: چهار مرحله دیگر شرقشناسی در مقاله بعدی بررسی میشود.
کلید واژهها: قرآن، استشراق، غرب، اسلام، جنگهای صلیبی، انتقال علوم و تمدن.
تعریف استشراق
واژه شناسی Orientalism
«استشراق» یعنی شرق شناسی و «خاورشناسی» ترجمه اصطلاح انگلیسی «Orientalism» است.
گرچه واژه «orient» و «east» هر دو به معنی «شرق» است، «east» غالباً به معنی جهت شرقی هر چیز به کار میرود و گاهی ممکن است به معنای «مشرق زمین» استعمال شود، و کلمه «orient» غالباً به معنای سرزمینهای واقع شدة در شرق دریای مدیترانه و اروپا است؛[1] شاید به همین جهت شرق شناسی و مستشرق از کلمة دوم اقتباس شده و اصطلاح «Orientalism» و «Orientalist» رواج یافته است؛ البته در ترجمه «Orientalism» به «شرق شناسی»، اندکی مسامحه وجود دارد؛ زیرا پسوند «al» بر شناخت اشیایی دلالت دارد که «متعلق به شرق» است نه شناخت خود «سرزمین مشرق»، مگر آن که مفهوم واژه «شرق» را اعم از سرزمین و همه متعلقات آن بدانیم.
آغاز پیدایش واژه استشراق
این واژه «Orientalist» در آغاز سال 1766 م. در موسوعهای لاتینی، دربارة «پدر بولینوس» به کار برده شد[2] و یا طبق نظر برخی نویسندگان، سال 1779 یا 1780 اولین کاربرد را در انگلستان[3] داشته است، سپس در سال 1799 به زبان فرانسه و در سال 1838 به فرهنگ آکادمی فرانسه،[4] و در سال 1812 م. به فرهنگ آکسفورد وارد میگردد.[5]
مشکل تعریف
وجود جلوههای گوناگون شرق شناسی در دورههای مختلف تاریخی و مناطق متعدد موجب شده که هر نویسندهای برای استشراق تعریفی خاص ارائه نماید که با مشاهدات و معلومات خودش منطبق باشد؛ به همین دلیل تعریفهای فراوان و متفاوت از سوی دانشمندان ارائه شده است، به گونهای که برخی کارشناسان استشراق،[6] تدوین یک تعریف دقیق جامع و مانع را برای استشراق محال دانستهاند.
محدودة جغرافیایی استشراق
1. کوچکترین محدودة استشراق، در فرهنگ آکسفورد تعریف شده است؛ زیرا این فرهنگ محدودة جغرافیایی خاور دور، یعنی چین و ژاپن را هدف شرق شناسی قرار داده است؛ از این رو، یکی از معانی رایج «Orientalist» را انسان ژاپنی و چینی معرفی کرده است:
Person From the Japan or china[7]
2. در گستردهترین محدودة استشراق، تمام کشورهای مشرق زمین و آسیا اعم از خاور میانه، دور و نزدیک ـ که در شرق اروپا و دریای مدیترانه قرار دارند، اعم از کشورهای اسلامی و غیراسلامی ـ به عنوان عرصة شرقشناسی غریبان معرفی شده است، چنان که دیکشنری مفصل دائرة المعارف نیوجرسی آمریکایی چنین تعریف میکند:
[8]«The countries to the Ea(st) and SEA of the mediterranean»
3. جدیدترین محدودة جغرافیایی استشراق، جغرافیای دینی است، مستشرقانی که با انگیزة دینی تبشیری مسیحیت یا یهودیگری و احیاناً با انگیزة استعماری ضد اسلامی پژوهشهای خاورشناسی را انجام دادهاند، مرزهای جغرافیایی زمین شناسی را کنار نهاده، مرزهای جغرافیای دینی را جایگزین نمودهاند و محدودة جغرافیایی استشراق را فقط سرزمینهای مسلمان نشین دانستهاند.
ماکسیم رودنسون ـ مستشرق بزرگ قرن بیستم ـ استشراق را چنین تعریف میکند:
«اتّجاه علمی لدراسة الشرق الاسلامی و حضارته؛[9] یعنی جهتگیری علمی برای بررسی سرزمینهای اسلامی مشرق زمین و تمدن آنان.»
4. گرچه وجود واژه «الشرق» در این تعریف محدود کنندة منطقه جغرافیایی است، از تأکید بر قید «اسلامی» میتوان دریافت که هرجا این ملاک و هدف اسلام شناسی وجود داشته باشد، مقتضای حضور عملیات استشراق در آن جا وجود دارد، بر این اساس، کلیة سرزمینهای مسلمان نشین جهان حتی در آفریقا، اروپا و آمریکا نیز مورد بررسی مستشرقان متأخر قرار میگیرد، در این صورت، نوع چهارمی از محدودة جغرافیایی برای استشراق ترسیم خواهد شد.
محدودة معرفتی استشراق
شرق شناسان در دورانهای مختلف و با گرایشهای متنوع به مکتبهای متفاوت شرق شناسی، از زاویهها و دیدگاههای گوناگونی به شرق مینگریستند و هر گروه از آنان در موضوعهای خاصی از شرق پژوهش میکردند:
1. اطلاعات جغرافیایی و تاریخی شرق
بسیطترین نوع استشراق، بررسی پیرامون تعداد آبادیها، شهرها و روستاهای هر کشور شرقی، رشته کوههای مهم، رودخانهها، دریاها، دریاچههای معروف، نوع کشاورزی، صنعت، معادن، ذخایر و تاریخ گذشتة آن سرزمینهاست.
بسیاری از کتابهای مستشرقان دربارة همین موضوعات نگاشته شده و کهنترین آنها سفرنامههای جهانگردان غربی است که در قرون گذشته به جمع آوری و تدوین و نشر مشاهدات خویش میپرداختند، تعریف پیشین دیکشنری نیوجرسی نیز بیانگر همین تعریف است.
2. زبان، هنر، ادبیات و دیگر ویژگیهای کشورهای شرقی
این بخش از شرق شناسی، افزون بر این که حجم قابل توجهی از فعالیت مراکز استشراق را تشکیل میدهد و رشتهها و دانشکدههای شرق شناسی و زبانهای متکفل آن هستند، مقدمه گریز ناپذیری برای تربیت مستشرق و امکان بررسی و پژوهشهای مستقیم مستشرقان در کشورهای شرقی است.
آکسفورد، عمدة محدودة معرفی استشراق را «زبان و هنر» شرقیان و سپس دیگر ویژگیهای کشورهای شرقی بیان میکند و مستشرق را چنین معرفی مینماید:
»The person who stodies the language’arts’etc of oriental countries«[10]
و دائرة المعارف نیوجرسی آمریکایی نیز در یکی از تعریفها، محدوده شرق شناسی را «زبان و ادبیات» شرقیان میداند:
»Oriental Languages’ Literature«[11]
3. تمام علوم، فنون و تمدن شرقیان
این تعریف وسیعترین پهنة دانش شرق شناسی را نشان میدهد که شامل زبانهای شرقی، دانش جغرافیایی جمعیت شهرها، آبادیهای کشورهای شرقی، نژادها، قبایل، انواع لهجهها، آداب و سنن ملی، تمدن و تاریخ تطور تمدن آنان، خرافهها، پیشرفتهای علمی، باورها، ادیان، مذاهب، مکاتب فکری، انواع حکومتها و روحیات مردم مشرق زمین است.
آنچه امروز مورد نظر عموم مراکز علمی و دانشکدهها و رشتههای تخصصی خاورشناسی در جهان میباشد، همین مفهوم عام و گسترده است.
المنجد مینویسد: «الاستشراق: العلم باللغات و الاداب و العلوم الشرقیة.»[12]
منیر البعلبکی در المورد چنین تعریف میکند: «Orientalist المستشرق الدارس للغاة الشرق و فنونه و حضارته.»[13]
دائرة المعارف نیوجرسی آمریکا نیز در یک تعریف، همین مفهوم عام (حالات و طرز فکر و اختصاصات مردم مشرق) را مطرح کرده است.
«Peculiraty or idiosyncrasy _ or the oriental peoples.»1.
«the character of …[14]»2.
یعنی صفات اختصاصی، حالات و طرز فکر مردم شرق و نیر سیره و ساختار آنان.
با ملاحظه تعریفهای متفاوت یاد شده، میتوان حدس زد که حرکت خاورشناسی در آغاز شاید فقط اطلاعات جغرافیایی و تاریخی و زبان اقوام شرقی را مورد نظر قرار داده باشد، اما به تدریج همه شئون فرهنگی اعم از ادیان، مذاهب، باورها، سنتها، مراسم، هنر، ادبیات، گرایشها، قومیتها، تمدنها، حساسیتها و آداب ملتهای مشرق زمین را فرا گرفته است، و به همین جهت، به کسی «مستشرق» میگویند که مجموعهای از این اطلاعات یا بخشی از آنها را داشته باشد.
4. اسلام شناسی
گرچه اسلام شناسی بخشی از دانش عام شرق شناسی است، جمع زیادی از مستشرقان در طول تاریخ هزار سالة استشراق و بلکه از قرن هفتم میلادی تا عصر حاضر، پژوهشهای خویش را روی «اسلام شناسی» و بررسی و شناخت قرآن، سنت و احادیث، تاریخ و سیرة پیامبر اکرم و خلفاء و امامان و پیشوایان مذاهب اسلامی، عالمان برجسته تاریخ اسلام، جنبشهای اسلامی، جمعیتهای مسلمان و مراکز استقرار آنها در سطح جهان، نقاط قوت و ضعف معارف اسلامی اعم از عقاید، فقه، اخلاق، فلسفه و عرفان، عناصر خطر آفرین و جنبشزای معارف اسلامی، نقاط آسیب پذیر دین اسلام و امت مسلمان متمرکز کرده و به شناسایی و نقد و تحلیل آنها پرداختهاند و استنتاجات خویش را متمرکز ساختهاند.
دغدغة امروز علمای دینی و دانشمندان مصلح اسلامی و مدافعان دلسوز فرهنگ اسلام دقیقاً شناخت و نقد همین نوع استشراق خاص، یعنی «اسلام شناسی غربیان» است و مقصودشان از «استشراق»ی که در حوزههای دینی و دانشگاههای اسلامی به نقد آن میپردازند، دقیقاً فقط همین نوع استشراق خاص، یعنی شیوة اسلامشناسی غربیان میباشد؛ به طوری که این واژه اصطلاح خاصی در مجامع علمی اسلامی شده است، برخی نویسندگان و متخصصان استشراق همین تعریف را برگزیدهاند.[15]
شاید تعریف مستشرق بزرگ ماکسیم رودنسون ناظر به همین نوع باشد:
«الاستشراق اتجاهٌ علمیّ لدراسة الشرق الاسلامی و حضارته.»[16
ملیت مستشرق
مستشرق اغلب به شرق شناسانی گفته میشود که دارای ملیت غربی اروپایی یا آمریکایی باشند، اما از آن جا که جمعی از اسلام شناسان غیر مسلمان کشورهای شرقی مانند چین و ژاپن و هند همگام با اسلام شناسان غربی به پژوهش و داوری مثبت و منفی پیرامون اسلام، قرآن، مسلمانان و ویژگیهای کشورهای اسلامی پرداختهاند و تلاشهای علمی هر دو گروه دارای ماهیت واحد است و از سوی دیگر، آثار علمی هر دو گروه با ملاک یکسان در دستور کار نقادی اندیشمندان مسلمان قرار گرفته و تفاوت ملیتی و جغرافیایی آنان هیچ نقشی در نظر آنها ندارد، خصوصیت «غربی بودن» مستشرق جای خویش را به ویژگی «غیر مسلمان بودن» داده است، بر این اساس، برخی نویسندگان مسلمان نام مستشرق را به هر «اسلام شناس غیر مسلمان اعم از غربی و شرقی» گذاردهاند.[17]
دکتر عبدالمنعم فؤاد ـ استاد دانشگاه الازهر و دانشگاه امام محمد بن سعود ریاض ـ مینویسد:
«نویسندگانی که در تعریف «استشراق» عنصر غربی بودن نویسنده یا شئون و ابعاد غیر دینی کشورهای شرقی و پژوهشهای آنها را دربارة غیر اسلام دخیل دانستهاند، عمدتاً به تاریخ و پیشینة پدیدة استشراق توجه داشتهاند؛ اما آنچه اینک معرکة نزاع استشراق معاصر بین ما و مستشرقان است، فعالیتهای علمی و تبلیغی دشمنان اسلام برای تشکیک در معارف اسلامی و تضعیف ایمان مسلمانان است؛ زیرا مگر کتبی که دانشمندان غیر مسلمان در ژاپن، چین، کره، هند، کشورهای جنوب شرق آسیا و مانند آنها دربارة اسلام و قرآن و مسلمانان نگاشتهاند، همرنگ و هم جهت با کتب دانشمندان غربی اسلام شناس نیست و آیا اهداف مشترک را تعقیب نمیکنند؟»[18]
چنان که دکتر احمد عبدالحمید غراب نیز همین تعریف را برگزیده است.[19]
یکی دیگر از صاحب نظران معاصر مینویسد:
«الاستشراق هو اشتغال غیر المسلمین بعلوم المسلمین بغض النظر عن وجهه المشتغل الجغرافیة و انتمائاته الدینیة و الثقافیة و الفکریة، و لو لم یکونوا غربیین»[20]
ادوارد سعید سه تعریف را از سه دیدگاه برای استشراق مطرح کرده است:
الف. نوعی تبیین آکادمیک شامل: انسان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ شناسی و زبان شناسی شرقیان.
ب. نوعی سبک فکری بر مبنای تمایز بود شناختی و اختلاف بنیادین شرق و غرب در نوع حماسهها و آداب و رسوم و مقدراتشان.
ج. یک نهاد ثبت شده و سبک غربی برای ایجاد سلطه غرب بر شرق.[21]
با توجه به توضیحاتی که تاکنون ارائه شد، میتوان برای استشراق دو تعریف عام و خاص ارائه کرد: