سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون خواستید از دانش بهره ببرید، بدان عمل کنید و در معانی آن بسیار بیندیشید، تا دلها آن را در برگیرد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :31
بازدید دیروز :4
کل بازدید :104701
تعداد کل یاداشته ها : 51
103/9/3
10:46 ع

مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن    

مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن

دکتر محمد علی رضایی اصفهانی

عضو هیئت علمی جامعة المصطفی? العالمیة

محمد الله حلیم اف
کارشناسی ارشد تفسیر و علوم قرآن

چکیده

مستشرقان در طول تاریخ کوشیده‌اند منبع قرآن را غیر وحیانی و ساخته بشر معرفی نمایند. بنابراین مبانی‌ای اتخاذ کرده‌اند که آنان را به آن هدف برساند. این مقاله به نقد و بررسی بعضی از مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقض‌های قرآن می‌پردازد، مانند: بشری بودن قرآن، اخذ قرآن از مصادر یهودی و مسیحی، تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عرب جاهلی، تجربه دینی و تاریخ‌مندی قرآن.

 

واژه‌های اصلی: تناقض‌،‌ قرآن، مبانی مستشرقان.


مقدمه

مستشرقان مطالعات مختلفی درباره معارف، تاریخ و علوم قرآن انجام داده و آرای ویژه‌ای ارائه نموده‌اند که مبتنی بر مبانی ویژه است. در این مقاله بعضی از مبانی آنان را جمع‌آوری و بررسی می‌کنیم.

مفهوم‌شناسی

الف: استشراق

امروزه در دنیای غرب از خاورشناسی یا شرق شناسی با نام «استشراق» (Orientalism) یاد می‌شود. این واژه ابتدا به دانشجوی اهل مشرق اطلاق می‌گردید و در سال 1812 م در فرهنگ «آکسفورد» به معنای شرق‌شناسی به کار رفت (مونتگمری، وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، 181).

استشراق یک اصطلاح یا مفهوم عام است که به گرایش فکری اطلاق می‌گردد، یعنی گروهی که در ارتباط با زندگی فرهنگی شرق، به طور عمومی، و فرهنگ اسلام و عرب، به طور ویژه، تحقیق می‌نمایند (عدنان محمد، وزان، الاستشراق والمستشرقون، 15). بهترین و جامع‌ترین تعریفی که می‌توان در این زمینه بیان نمود، چنین است:

«مستشرقان به کسانی گفته می‌شود که در صدد شناخت لغات، فرهنگ، اعتقادات، آداب و رسوم، و عادات مشرق زمین هستند، خواه ملیت آنها غربی و یا غیر غربی باشد و خواه این‌که افرادی که در مشرق زمین زندگی می‌کنند، عرب باشند و یا غیر عرب، و خواه این که مربوط به خاور دور باشد و یا خاور نزدیک. و این اوصاف هیچ دخلی در ماهیّت استشراق ندارد. البته مسلّم است که این کار با اهداف و اغراض خاصی صورت می‌پذیرد» (زمانی،‌ محمد حسن، اسلام‌شناسی و شرق‌شناسی غربیان، 49).

ب: تناقض

تمام اهل لغت واژه «نَقَضَ» را از بین رفتن، از هم پاشیدن و فاسد شدن معنا کرده‌اند (راغب، مفردات، 527؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، 3 و 4، 363).

هرگاه نسبت دو قضیه به گونه‌ای باشد که همواره از صدق یکی، کذب دیگری و از کذب یکی، صدق دیگری لازم آید، می‌گوییم بین آن دو رابطه «تناقض» وجود دارد، مانند: هر انسانی حیوان است و بعضی انسان‌ها حیوان نیستند (غرویان، محسن، آموزش منطق، 105). اگر ما صادق بودن قضیه اوّل را (هر انسانی حیوان است) اثبات کنیم، کذب بودن قضیه دوّم (بعضی انسان‌ها حیوان نیستند) مشخص می‌شود. چون اگر هر انسانی حیوان باشد، نمی‌شود بعضی انسان‌ها حیوان نباشند و حتماً بعضی انسان‌ها هم حیوان هستند. اگر این دو کلام از یک انسان در یک زمان و در یک حال صادر شود، گفته می‌شود در کلامش تضاد و تناقض وجود دارد و این‌گونه سخن گفتن از لحاظ منطق و عرف صحیح نیست و می‌توان گفت که این حرف غیرمنطقی و عرفی است.

هرگاه میان دو قضیه تناقض باشد، لازم است در هشت چیز اتحاد و در سه چیز اختلاف داشته باشند و گرنه متناقض نخواهد بود. امور هشتگانه عبارت است از: موضوع، محمول، زمان، مکان، قوّه و فعل، کل و جزء، شرط، اضافه، و امور سه گانه میان دو قضیه عبارت است از: کیف، کم و جهت (مظفر، محمد رضا، المنطق، 195 ـ 197).

ج: تضاد و تعارض

واژه «تضاد» از «ضد» گرفته شده است و در لغت به معنای مخالفت کردن با هم آمده است (معلوف، لیس، المنجد فی اللغة الاعلام، 447). تضاد الامران، یعنی یکی از این دو امر با دیگری ضد است (ابراهیم، انیس و ...، معجم الوسیط، 1، 536).

تعارض در لغت به معنای مخالفت کردن با یک‌دیگر آمده است (همان، 2، 594).

تضاد در اصطلاح به این معنا است که اگر دو قضیّه کلی دارای «موضوع» و «محمول» یک‌سانی باشند ولی در «کیف» مختلف باشند، میان آن دو قضیّه نسبت «تضاد» هست و به آن دو «متضاد» گفته می‌شود؛ مانند: «هر مجاهدی، رستگار است»؛ «هیچ مجاهدی رستگار نیست».

اگر یکی از قضیّه‌های متضاد صادق باشد، دیگری کاذب خواهد بود و عکس آن درست نیست، مانند: «هر شیعه‌ای مسلمان است» و «هیچ شیعه‌ای مسلمان نیست» (روحی، ابو‌الفضل، منطق مقدماتی، 103).

پس وقتی دو قضیّه متضاد باشند، صدق یکی از آن‌ها مستلزم کذب دیگری است، اما کذب یکی از آن‌ها مستلزم کذب دیگری نیست. دو قضیّه متضاد هر دو کلیه‌اند، زیرا بین دو جزئیه تضادی نیست.

«تعارض در اصطلاح به معنای اختلاف دو حکم یا دو قضیّه با هم در صدق و کذب است. اختلاف دو استدلال که هر یک به نتیجه‌ای نقیض نتیجه استدلال دیگری منجر گردد، مانند عقل و وهم، به حسب عقل حکم می‌کند به چیزی و به حسب وهم حکم کند به چیز دیگر...» (همان، 61).

بنابراین واژه تناقض، تضاد و تعارض در لغت از لحاظ معنا تفاوتی با هم ندارند، اما در اصطلاح سه فرق زیر میان تناقض و تضاد وجواد دارد:

اول: در تناقض دو قضیه از لحاظ کیف (موجبه یا سالبه) و کم (کلیه، جزئیه) باید با هم اختلاف داشته باشند، اما در تضاد تنها در کیف اختلاف دارند.

دوم: در تناقض اگر یکی از دو قضیه صادق باشد، دیگری حتماً کاذب است و برعکس، اما در تضاد امکان ندارد هر دو قضیه صادق باشند، ولی امکان دارد هر دو کاذب باشند.

سوم: تناقض بین دو امر وجودی و عدمی است، اما تضاد و تعارض بین دو امر وجودی است.

پیشینه

ادعای مستشرقان بر وجود تناقض در قرآن ادامه تلاش‌ مخالفان اسلام در گذشته می‌باشد. به چند نمونه توجّه کنید.

1. مردی خدمت امیرمؤمنان علی? رسید و عرض کرد: من در کتاب خدا به شک افتاده‌ام. وقتی حضرت از علت آن پرسید، گفت: چون برخی آیات یک‌دیگر را تکذیب می‌کنند.

حضرت فرمود: آیات تصدیق کننده هم هستند؛ نه تکذیب کننده! مشکل تو این است که عقل ]و دانش[ مفید نداری. موارد شک خودت را بگو.

وی تک تک اعتراض‌های خود را برشمرد و حضرت پاسخ‌های لازم را داد (شیخ صدوق، کتاب التوحید، باب الردّ علی الثنویة والزنادقه، 255).

2. مردی خدمت امیرمؤمنان علی? آمد و گفت: اگر این اختلاف و تناقضاتی که در قرآن دیدم، نبود، به دین اسلام می‌گرویدم. حضرت فرمود: آن موارد را برشمار.

وی همه را شمرد و حضرت هم به آن‌ها پاسخ داد. وقتی شبهاتش حل شد، اسلام را پذیرفت.

این حدیث از جامع‌ترین احادیثی است که ده‌ها شبه و حل تفصیلی‌اش را در خود جای داده و طبرسی آن را در بیست و هفت صفحه از کتاب احتجاج  گزارش کرده است (طبرسی، الاحتجاج، 1، 358-384؛ مجلسی، بحار الانوار، 90، 98-127).

3. مردی به ابن عباس گفت: در قرآن مواردی دیدم که با یک دیگر اختلاف دارند. پرسید آیا در قرآن شک داری؟ گفت: نه، اختلاف بین آیات است. سپس موارد اختلاف را شمرد و ابن عباس پاسخ داد، مثل پرسش از این که مدت روز قیامت هزار سال است یا پنجاه هزار سال (سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، 2، 70).

4. ابن اسحاق کندی، فیلسوف عراق در نیمه قرن سوم هجری، مشغول جمع‌آوری آیاتی شد که به نظرش با یک دیگر متاقض می‌نمود. وی آن‌ها را به صورت رساله تدوین کرد. وقتی خبر به امام حسن عسکری? رسید، حضرت به یکی از شاگردان کندی فرمود: آیا شما توان و شجاعت کافی ندارید که استادتان را از ادامه این حرکت اشتباه باز دارید؟ وی گفت: من شاگردم، چگونه می‌توانم به استادم پاسخی بدهم؟!

حضرت فرمود: هنگامی که با او نشست دوستانه‌ای داشتی، از وی بپرس آیا امکان دارد روزی آورنده این قرآن بیاید و ادعا کند که من از عبارت‌های آیات قرآن هدفی غیر از برداشت‌های تو داشتم؟ اگر پذیرفت، بگو پس با وجود این احتمال چگونه ادعای تناقض می‌کنی؟

شاگرد خدمت استاد رسید و همین مطلب را مطرح کرد. کندی که این استدلال را عقلی، منطقی و متناسب با لغت‌شناسی می‌دید، شگفت زده شد و پرسید: تو در این سطح نیستی که این گونه استدلال کنی، تو را سوگند می‌دهم که گوینده این سخن را به من معرفی کن. وقتی او نام امام عسکری? را برد، کندی گفت: این‌گونه سخنان فقط از این خاندان بر می‌آید. سپس آتشی افروخت و همه نوشته‌هایش را سوزاند (مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، 311).

این گونه شبهات سبب شد دانشمندان در طول تاریخ به تدوین و تألیف آثاری خوب و ماندگار بپردازند، مانند:

1- ابی علی محمد بن مستنیر بصری (متوفی: 206 هـ . ق): وی ادیب و از اصحاب امام صادق? بود و کتابی درباره همین موضوع به ترتیب سوره‌ها به نام «الرّد علی الملحدین فی تشابه القرآن» تألیف کرد.

2- ابن قتیبه دینوری (متوفی: 276): تأویل مشکل القرآن.

3- سید شریف رضی (متوفی: 406): حقایق التأویل فی مشابه التنزیل.

4- قاضی عبد الجبار معتزلی (ت: 415): کتاب تنزیه القرآن عن المطاعن.

5- محمد الفاتح مرزوق: دفاع الاسلام ضد مطاعن التبشیر.

6- قطب راوندی (ت: 573): فصلی از کتاب الخرایج و الجرائح.

7- ابن شهر آشوب مازندرانی (ت: 666): رساله‌ای در پاسخ به 1200 شبهه پیرامون قرآن.

8- جلال الدین سیوطی: کتاب الاتقان فی علوم القرآن (باب 48).

9- محمد باقر مجلسی: بحار الانوار (ج 89 ، ص 141 و ج 90، ص 98 تا 142).

10- شیخ جلیل یاسینف: اضواء علی متشابهات القرآن.

11- احمد عمران: القرآن والمسیحیة فی المیزان. وی این اثر را در پاسخ به اشکالات اسلام‌شناس و قرآن‌شناس مسیحی لبنانی یوسف حداد مؤلف کتاب «القرآن والمسیحیه» نوشت.

12- آیت الله محمد هادی معرفت: شبهات و ردود حول القرآن الکریم.

13- سید ابوالقاسم خویی: البیان فی تفسیر القرآن.

کتاب‌هایی که در زمینه اشکالات تناقضات قرآن از سوی مستشرقان نگاشته شده، عبارت است از:

1- گلدزیهر: مذاهب التفسیر الاسلامی والعقیدة والشریعة فی الاسلام.

2- یوسف درّه حدّاد (1913ـ1979): دروس القرآنیه (جلد 2)، القرآن و الکتاب، اطوار الدعوت القرآنیه (حدود سه صفحه).

3- جرجس سال: مقالة فی الاسلام (جزء سوم با عنوان «اسرار عن القرآن» به اشکالات تناقضات قرآن پرداخته  است).

4- ونسینک [A.J. Wenesick]: «دائرة‌المعارف الاسلامی» ضمن واژه «خطیة» و «رسول»؛ بول [Fr. Buhl]: در مقاله «صالح»؛ ماکدونالد [D.B Macdonald] در مدخل «جن» نیز بعضی از اشکالات تناقضات قرآن را مطرح کرده‌اند.

5- لوسیان کلیموفتش: المسلمون تحت الحکم الشّیوعی.

6-http://www.geocities.com/christianityandislam/Tanaqoodat_ alquraan.htm.

7- http://www.alkalema.net/motanaked/index.htm.

 

مبانی مستشرقان در مورد تناقضات قرآن

مستشرقان و دانشمندان غربی صاحب‌‌نظر در مسائل قرآنی و به پیروی از آن‌ها برخی روشن فکران مسلمان متأثر از استشراق که به بررسی قرآن پرداخته و آثاری در این زمینه‌ها نوشته‌اند و بعضی از شرق‌شناسان غربی مانند دکتر موریس بوکای فرانسوی، (مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، 175) جان دیوان پورت انگلیسی، (همان) و شهید دکتر ادوارد انیّلی ایتالیایی، منشأ قرآن کریم را وحی آشکار الهی دانسته‌اند و معتقدند قرآن توسط جبرئیل امین بر حضرت محمد? نازل شد.

این گروه بعد از بررسی‌های علمی فراوان وقتی به این حقیقت که مصدر قرآن وحیانی است، دست یافته‌اند، از دین سابق خود ـ مسیحیت، یهودیت و ... ـ دست کشیده و دین اسلام را پذیرفته‌ و مقالات علمی ارزنده‌ای در این زمینه تألیف کرده‌اند. اسامی حدود دویست نفر از آن‌ها در کتاب مستقلی جمع‌آوری و منتشر شده است (عبد‌اللهی خوروش، حسین، اعترافات خاورشناسان).

گروهی از دانشمندان قرآن‌پژوه غیر مسلمان مانند: پروفسور هانری کربن فرانسوی، (شایگان، داریوش، هانری کربن، 106) ایزوتسوی ژاپنی، (ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن) توماس کارلایل اسکاتلندی (توماس کارلایل، الآبطال، 83) و جرجی زیدان مسیحی (شایگان، داریوش، همان، 106) به این نتیجه رسیده‌اند که معارف قرآن آن قدر عالی و منطبق با آموزه‌های الهی است که قطعاً یک نوع پیوند با خدا دارد و به گونه‌ای مورد عنایت خدا بوده است و به همین خاطر سبب نجات مردم جزیرة‌العرب و سعادت میلیاردها انسان مسلمان در طول تاریخ شده است.

آن‌ها نزول وحی خداوند بر حضرت محمد? و منشأ مستقیم وحیانی آیات قرآن را نپذیرفته‌اند، از این‌رو قرآن را کتاب آسمانی وحیانی و اسلام را آخرین دین الهی ندانسته و به آن نگرویده‌اند و بر دین خود باقی مانده‌اند، اما در جای جای نوشته‌های خود به تجلیل از کمالات و آموزه‌های سعادت بخش و عقاید واقع‌بینانه و توصیه‌های حکیمانه اخلاقی قرآن و کمالات و فضائل اخلاقی حضرت محمد? و یاران آن حضرت و خدمات اسلام و مسلمانان به بشریت در طول تاریخ و نقش الهام بخش تمدن مسلمانان به غربیان و سهم مسلمانان در پایه‌گذاری تمدن جدید غرب پرداخته‌اند (زمانی، محمد حسن، مستشرقان و قرآن، 127).

1- پیامبر؛ مؤلّف قرآن

به نظر عده‌ای از مستشرقان حضرت محمد? خود مؤلف قرآن است، اما دیگران در یاری او کوتاهی نکرده‌اند «جرج‌سیل» (G. Sale). مترجم معانی قرآن به زبان انگلیسی در مقدمه این ترجمه چنین می‌نویسد:

«اما این موضوع که محمد در حقیقت مؤلف قرآن و مخترح اصلی آن بوده است، از موضوعات مسلّم تردیدناپذیر است. گرچه بیشتر به نظر می‌رسد که همکاری دیگران با وی نیز کم نبوده است. این موضوع آن قدر روشن بوده که هم وطنانش هم بر این کار وی اعتراض نکردند (الاستشراق، والخلفیة، 110، به نقل از: بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه).

یکی دیگر از مستشرقان که پیامبر اکرم? را آشکارا مؤلف قرآن معرفی می‌کند «هرشفلد» پژوهشگر یهودی و خاورشناس انگلیسی می‌باشد. «هرشفلد» (Hartwig Hirsthfeld: 1845 – 1934) می‌نویسد:

«یکی از تفاوت‌هایی که بین وحی مکی و مدنی وجود دارد، به تحولی مربوط می‌شود که در خود مؤلف قرآن پدید آمد» (هرشفلد، پژوهش‌های نوین در باب تألیف و تفسیر قرآن، 102).

بررسی

الف‌ـ پیامبراکرم? نمی‌تواند مخترع و مؤلّف قرآن کریم باشد، چون خداوند متعال با صراحت تمام می‌گوید: آن چه را او آورده، تنها وحی است که از سوی خداوند به او فرستاده شده است:

?وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى‏ * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى? (نجم/ 3 ـ 4)؛ «و از روى هوى‏ و [هوس‏] سخن نمى‏گوید * آن (سخن) نیست جز وحى‏اى که (به او) وحى مى‏شود».

از این آیه فهمیده می‌شود که پیامبر اکرم? از خود چیزی نمی‌گوید و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، بلکه همه از سوی خدا است. بررسی آیات قرآن گواهی می‌دهد که هرگز یک انسان ـ هر قدر هم عالم و متفکر باشد، چه رسد به انسان درس نخوانده‌ای که در محیطی پر از جهل و خرافات پرورش یافته ـ قادر نیست چنان سخنان پر محتوایی بیاورد که بعد از قرن‌ها الهام بخش متفکران شود و بتواند پایه‌ای برای ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیش‌رو گردد.

خداوند در این زمینه با لحن تحدید آمیز با پیامبر سخن می‌گوید:

?وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ  الْوَتِینَ? (حاقه/ 44 ـ 46)؛ «و اگر (بر فرض) برخى سخنان را به ما (به دروغ) نسبت مى‏داد * حتماً با دست راست (قدرتمند) او را گرفتار مى‏ساختیم * سپس رگ قلبش را مسلماً قطع مى‏کردیم».

بنابراین چگونه ممکن است پیامبر به چنین کار خطرناکی دست بزند؟ و چگونه باور کنیم که او بتواند چنین دروغی را به خدا نسبت دهد و خدا او را زنده بگذارد و معجزات بزرگی هم در اختیارش قرار دهد؟

علامه طباطبایی در این زمینه می‌نویسد:

«خداوند در آیه بیست و سوم بقره فرموده است اگر می‌گویید که قرآن سخن محمد است و از کسی دیگر که در مشخصات زندگی مانند اوست: یتیم، درس نخوانده، در محیط تاریکی مانند جاهلیت بزرگ شده مانند این کتاب یا سوره‌ای از سوره‌های آن را بیاورید. بدیهی است که بینات قرآن را تنها کلام خدا معرفی می‌کند» (طباطبایی، قرآن در اسلام، 111).

ب‌ـ سکوت هم وطنان پیامبر? چگونه می‌تواند نشانه همکاری زیاد یا اصل همکاری آنان در تدوین قرآن ‌باشد؟ به طور طبیعی شرکت دیگران در تدوین قرآن با مدعی نبوت باید سبب ناراحتی آن‌ها بشود و علیه او اعتراض کنند؛ در حالی که قضیه برعکس است. بنابراین اعتراض نکردن آنان نشانه بطلان این مدعا ست و نشان می‌دهد که هیچ‌گونه همکاری در تدوین قرآن نداشته‌اند. این استدلال «جارج سیل» مثل آن است که بگویند بلند نشدن دود از کوره نشان روشن بودن آتش است!

ج‌ـ این یقین برای جرج سیل از کدام منبع حاصل شد که اصل اختراع و تألیف قرآن توسط پیامبر مسلّم است؟ آیا صرف نوشتن ادعا‌ عمل به اسلوب علمی تحقیق است که دانشمندان غربی مفتخر به ابداع آن شده‌اند و مارک اسلوب نداشتن به دیگران می‌زنند؟ (مستشرقان و قرآن، 239).

 

2- کتاب‌های یهود، نصاری و برخی عرب‌ها؛ مصدر قرآن

ادعای این که محمد? قرآن را از کتاب‌های گذشته گرفت و قرآن چیز جدیدی نیست (محمد ابولیله محمد؛ القرآن الکریم من منظور المستشرقین، Joseph Schacht, An Intradution to Islamic Law; Oxford 1964, 10 ff)؛ اما بعضی مستشرقان مانند ویلش این ادعا را پدیده‌ای جدید جلوه می‌دهند و برای اثبات آن از خود قرآن دلیل می‌آورند و مدعی‌اند قرآن از کتاب یهود و نصاری و از فکر عرب‌ها اخذ شده است. و می‌نویسند:  قرآن از معلم من سخن می‌گوید یا از بشری که این قرآن را به او تلقین کرده است. این سخن یک فریب و نیرنگ است. حقیقت سخن این است که این قرآن، همه‌ و یا بعضی از آن از تعلیمات بشر است. البته این برداشت از این آیه قرآن است که خداوند می‌فرماید:

?وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلًا *وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا? (فرقان/ 4 - 5). «و کسانى که کفر ورزیدند گفتند: «این [کتاب‏] نیست جز دروغى بزرگ که آن را بافته است و گروهى دیگر او را بر این (کار) یارى داده‏اند.» و به یقین، (با این سخن،) ستم و باطلى را آوردند * و گفتند: «(این‏ها) افسانه‏هاى پیشینیان است، در حالى که آنها را نوشته است و آن (افسانه‏ها)، صبحگاهان و عصرگاهان [و شب هنگام‏] بر او دیکته مى‏شود.»

مقصود مستشرق از آیه این است:

اول: قرآن از بشری سخن می‌گوید که قرآن را بر محمد تلقین نمود.

دوم: قرآن این مطلب را که کسانی به محمد در کتابت قرآن کمک ‌کردند، انکار نمی‌کند.

سوم: قرآن از افسانه‌های گذشته است که محمد کتابت و استنساخ آن را از عرب جاهلیت درخواست کرد و آن‌ها صبح به او املاء می‌کردند و حضرت بیگاه بر مردم تلاوت می‌کرد. (ابو لیله، محمد محمد، همان، 103-104). این نظریه به قدری گسترده است که مستشرقان به اشکال گوناگون اقتباس قرآن را  از کتاب‌های یهود و مسیحیت مطرح کرده‌اند (ر.ک. به: زمانی،  مستشرقان و قرآن).

بعضی از مستشرقان مانند «لوت» متعقدند پیامبر? در مورد قرآن از بیگانگان تأثیر پذیرفت، چرا که بعضی از سوره‌ها با حروف مقطعه شروع شده‌اند، مانند: «حم، طسم، الم...» و پیامبر در این‌باره جز از یهودیان از کسی دیگر نمی‌تواند تأثیر پذیرد. به گمان وی این سوره‌ها در مدینه نازل شده‌اند و یهودیان هم در مدینه زندگی می‌کردند، پس پیامبر از آن‌ها تأثیر پذیرفته است (زقزوق، محمد، الاستشراق والخلفیة الفکریة، 89).

بررسی

اول: هر سه مطلب استخراجی «ویلش» از آیه باطل است، چرا که آیه در مقام بیان دروغ‌هایی است که دشمنان زمان پیامبر به آن حضرت بسته‌اند.

دوم: آخر آیه سه مطلب را رد می‌کند. در واقع کافران برای آن که از زیر بار حق شانه خالی کنند، مانند همه کسانی که در طول تاریخ تصمیم به مخالفت با رهبران الهی داشتند، نخست او را به افترا و دروغگویی متهم کردند، به ویژه برای تحقیر قرآن از واژه «هذا» (این) استفاده کردند. در مرحلة‌ بعد برای اثبات این که او به تنهایی قادر به آوردن چنین سخنانی نیست ـ آوردن چنین سخنان پرمحتوایی به قدرت علمی فراوانی نیاز دارد که آن‌ها نمی‌خواستند این را بپذیرند ـ و این که این یک برنامه ریشه‌دار و حساب شده است، گفتند: او در این کار تنها نبود، بلکه جمعی کمکش کرده‌اند، و حتماً توطئه‌ای در کار است که باید در مقابل آن ایستاد.

بعضی از مفسران گفته‌اند منظور از قوم آخرون (گروه دیگر) جماعتی از یهود بودند و برخی گفته‌اند منظور سه نفر از اهل کتاب به نام «عداس» و «یسار» و «بر» (یا جبر) بود. به هر حال چون این قبیل مطالب در میان مشرکان مکه وجود نداشت و بخشی از آن مانند سرگذشت پیامبران پیشین نزد یهود و اهل کتاب بود، ناچار بودند در این تهمت پای اهل کتاب را نیز به میان کشند تا موج اعجاب مردم را از شنیدن این آیات فرو بنشانند.

قرآن در جواب آن‌ها فقط یک جمله می‌گوید: «آن‌ها با این سخن خود مرتکب ظلم و هم دروغ و باطل شدند» (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 15، 19).


ادامه مطلب